onerous

/ˈoʊnərəs//ˈɒnərəs/

معنی: دشوار، شاق، سنگین، گران، طاقت فرسا
معانی دیگر: پر زحمت، (حقوق: دارای مسئولیت ها و عواقب قانونی که از فایده ی احتمالی بیشتر یا لااقل با آن برابر است) پر مسئولیت، دارای شرایط سنگین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: onerously (adv.), onerousness (n.)
• : تعریف: unwanted, unpleasant, and burdensome.
مترادف: burdensome, oppressive, taxing, weighty
متضاد: easy, effortless
مشابه: arduous, cumbersome, demanding, heavy, irksome, laborious, painful, trying, unpleasant, unwanted, wearisome

- Having to notify families of the death of loved ones was one of the onerous duties of his job.
[ترجمه ahmad fallah] الزام به مطلع کردن خانواده ها از مرگ عزیزانشان، یکی از وظایف پر دردسر شغلش بود.
|
[ترجمه گوگل] اطلاع رسانی به خانواده ها از مرگ عزیزان یکی از وظایف طاقت فرسا بود
[ترجمه ترگمان] داشتن خانواده هایی که از مرگ عزیزانشان آگاه بودند یکی از وظایف دشوار شغلش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. onerous duties
مسئولیت های سنگین

2. onerous property
ملک پر دردسر

3. My household duties were not particularly onerous.
[ترجمه گوگل]وظایف خانه من زیاد سخت نبود
[ترجمه ترگمان]کاره ای خانه من طاقت فرسا نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This is the most onerous task I have ever undertaken.
[ترجمه یوسف خسروشاهی] این سخت ترین وظیفه ایست که تاکنون بر عهده گرفته ام
|
[ترجمه گوگل]این سخت ترین کاری است که تا به حال انجام داده ام
[ترجمه ترگمان]این سخت ترین کاری است که تا به حال انجام داده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Such a responsibility can prove onerous because a child who comes from an introverted home is likely to be introverted her/himself.
[ترجمه گوگل]چنین مسئولیتی می تواند دشوار باشد زیرا کودکی که از خانه ای درون گرا می آید، احتمالاً خودش نیز درون گرا است
[ترجمه ترگمان]چنین مسئولیتی می تواند بسیار دشوار باشد چون کودکی که از خانه ای درون گرا بیرون می آید، بسیار درون گرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the western part of the country, onerous taxes have depressed investments and slowed the introduction of modern technology.
[ترجمه گوگل]در بخش غربی کشور، مالیات های سنگین، سرمایه گذاری ها را کاهش داده و ورود فناوری مدرن را کند کرده است
[ترجمه ترگمان]در بخش غربی کشور مالیات های سنگین سرمایه گذاری های افسردگی را کاهش داده و باعث کاهش استفاده از فن آوری مدرن شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But managing franchisers proved too onerous for the founders, so they began looking for a buyer.
[ترجمه گوگل]اما مدیریت فرنچایزرها برای بنیانگذاران بسیار سخت بود، بنابراین آنها شروع به جستجوی خریدار کردند
[ترجمه ترگمان]اما مدیریت franchisers برای بنیانگذاران بیش از حد دشوار شد، بنابراین آن ها شروع به جستجوی خریدار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Father Conlin combined all these many onerous tasks with great efficiency but above all with constant good humour and kindness.
[ترجمه گوگل]پدر کنلین همه این وظایف طاقت فرسا را ​​با کارآیی زیاد، اما بالاتر از همه با شوخ طبعی و مهربانی مداوم ترکیب کرد
[ترجمه ترگمان]پدر Conlin تمام این وظایف دشوار را با کارایی بالا همراه داشت، اما بالاتر از همه با مهربانی و مهربانی همیشگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He abolished onerous taxes and puritanically banned prostitution, opium, gambling, even liquor.
[ترجمه گوگل]او مالیات های سنگین را لغو کرد و فحشا، تریاک، قمار و حتی مشروبات الکلی را ممنوع کرد
[ترجمه ترگمان]مالیات های سنگینی را لغو کرد و puritanically تن فروشی، تریاک، قمار، و حتی مشروبات الکلی را ممنوع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Their onerous errand completed, the men resumed their jobs.
[ترجمه گوگل]مأموریت طاقت فرسا آنها به پایان رسید، مردان به کار خود ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]ماموریت onerous به پایان رسید، افراد کارشان را ازسر گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I have the onerous job on her father's behalf of trying to persuade her to return.
[ترجمه گوگل]من کار طاقت فرسایی از طرف پدرش دارم که تلاش می کنم او را متقاعد کنم که برگردد
[ترجمه ترگمان]من کار دشواری را از طرف پدرش دارم که سعی دارد او را قانع کند که برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He will have the onerous task of reviving low morale.
[ترجمه گوگل]او وظیفه سنگین احیای روحیه ضعیف را بر عهده خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]او وظیفه شاق احیای روحیه پایین را خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Onerous conditions of contract cost money.
[ترجمه گوگل]شرایط سنگین قرارداد هزینه دارد
[ترجمه ترگمان]شرایط قرارداد برای هزینه قرارداد هزینه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But this does put an exceedingly onerous burden on women who are required to bear, rear and look after the offspring.
[ترجمه گوگل]اما این بار بسیار طاقت‌فرسایی را بر دوش زنانی که ملزم به تحمل، نگهداری و مراقبت از فرزندان هستند، وارد می‌کند
[ترجمه ترگمان]اما این بار سنگینی بسیار سنگینی بر روی زنانی قرار می دهد که ملزم به تحمل، عقب و مراقبت از فرزندان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. However, they are more onerous than the simple formalities involved in undertaking partnership.
[ترجمه گوگل]با این حال، آنها سخت تر از تشریفات ساده ای هستند که در انجام مشارکت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]با این حال، آن ها بیش از تشریفات ساده ای هستند که در انجام شراکت دخالت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دشوار (صفت)
hard, difficult, uphill, knotted, sore, laborious, tough, sticky, formidable, arduous, onerous, strait, intolerable, slippery, slippy, inexplicit, insupportable, inexplicable, nerve-racking, spinose, spiny

شاق (صفت)
astringent, burdensome, onerous, severe, stark, tall

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

گران (صفت)
dear, heavy, onerous, costly, exclusive, expensive, prohibitive, sumptuous, deluxe, prohibitory

طاقت فرسا (صفت)
onerous, repugnant, exhausting, intolerable, unbearable, unsupportable, unendurable, insupportable, insufferable, torturous

انگلیسی به انگلیسی

• burdensome, laborious; oppressive; involving obligations that outweigh any possible benefits (law)
onerous work is difficult and unpleasant; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Involving a great deal of effort and difficulty 🥵
🔍 مترادف: Burdensome
✅ مثال: The onerous task of organizing the entire event fell on Sarah, leaving her exhausted.
مترادف :
arduous = onerous = difficult
سنگین. پر زحمت. شاق
مثال:
an onerous burden of responsibility
یک بار سنگین از مسئولیت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : onerousness
✅️ صفت ( adjective ) : onerous
✅️ قید ( adverb ) : onerously
causing great difficulty or trouble/ difficult to do or needing a lot of effort
صفت، رسمی
طاقت فرسا، کمرشکن، توان سوز، شاق
the onerous task of finding a peaceful solution.
She found the duties of motherhood onerous.
...
[مشاهده متن کامل]

The tax bill was aimed at lifting the onerous tax burden from the backs of the middle class.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/onerous
در حسابداری
چیزی که زبانش بیش از منفعتش هست ، زیان بار
کمر شکن

بپرس