همه چی دست به دست هم داد
بقیه ماجرا طوری دست به دست هم داد
�اتفاقات جوری پشت سر هم رخ دادند
�اتفاقات جوری پشت سر هم رخ دادند
اوضاع طوری رقم خورد
کاری که نتیجه اش اتفاقی میشه که شما پیش بینیش نمی کردین و برنامه ای نداشتین براش
I agreed to help him paint the house, and one thing led to another until I ended up helping him fix his kitchen.
چیزها دست به دست هم دادن