one sided

/ˈwənˈsaɪdəd//wʌnˈsaɪdɪd/

یکطرفه، مغرضانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: one-sidedly (adv.), one-sidedness (n.)
(1) تعریف: advantageous to one side or position.
مترادف: unbalanced, unequal, uneven
متضاد: close
مشابه: biased, partial, partisan, prejudiced, sweeping, unfair, unjust

- He gave a one-sided account of what happened, making himself appear completely blameless.
[ترجمه R] او گزارشی یکطرفه ( مغرضانه ) از انچه اتفاق افتاده بود ارایه داد تا خودش را بی گناه جلوه دهد.
|
[ترجمه گوگل] او گزارشی یک طرفه از آنچه اتفاق افتاد ارائه کرد و خود را کاملاً بی تقصیر نشان داد
[ترجمه ترگمان] او به خاطر اتفاقی که افتاده بود، خود را بی گناه نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having or being complete on only one side.
متضاد: multilateral
مشابه: incomplete

(3) تعریف: lacking balance or proportion.
مترادف: asymmetric, lopsided, unbalanced
مشابه: askew, disproportionate, irregular, unequal, uneven

تخصصی

[ریاضیات] یکطرفه، یک پهلو، یک جانبه
[آمار] یکطرفه

انگلیسی به انگلیسی

• having only one side; unfair, partial, giving only one opinion on an issue
in a one-sided activity or relationship, one of the people involved does much more or is much stronger than the other.
someone or something that is one-sided considers only some of the relevant facts of a particular, issue, or event; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

یک طرفه
اگر در یک مسابقه یک نفر یا یک تیم خیلی بهتر از طرف مقابل یا تیم مقابل باشد
تک - بُعدی
وقتی یک تیم، تیم مقابلش را به راحتی شکست می دهد.
یک طرفه
They have laid themselves open to the charge of being one - sided
کورکورانه
مغرضانه
متعصب
متعصبانه
یک جانبه
یک سونگر ، یک جانبه نگر، جانبدارنه

بپرس