once in a blue moon

/wʌns ɪn ə blu mun//wʌns ɪn ə bluː muːn/

تقریبا هرگز، بندرت، گاه گاهی

جمله های نمونه

1. That kind of chance comes once in a blue moon.
[ترجمه یوسف] این نوع شانس ها به ندرت واسه آدم پیش مییاد.
|
[ترجمه نیایش گودرزی] once in a blue moon درواقع همان اصطلاح به وقت گل نی خودمان می باشد اما در جملات مختلف معنی اش با توجه به جمله تغییر می یابد
|
[ترجمه گوگل]چنین شانسی یک بار در ماه آبی به وجود می آید
[ترجمه ترگمان]این شانس یک بار در ماه آبی رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It only happens like this once in a blue moon.
[ترجمه Esi] به ندرت اینطوری اتفاق می افتد
|
[ترجمه بهار] یه همچین چیزی خیییلی به ندرت اتفاق میفته
|
[ترجمه الهه] خیلی کم پیش میاد
|
[ترجمه گوگل]این فقط یک بار در ماه آبی اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]فقط یک بار در ماه آبی رنگ اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Once in a blue moon you get some problems.
[ترجمه ریحانه] هر هزار سال تو مشکلاتی پیدا میکنی
|
[ترجمه Vector] به ندرت واست مشکل پیش میاد
|
[ترجمه گوگل]زمانی که در ماه آبی هستید با مشکلاتی روبرو می شوید
[ترجمه ترگمان]زمانی در ماه آبی مشکلات را به دست می آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I see her once in a blue moon.
[ترجمه مهدیه اکبری] من او را خیلی به ندرت میبینم
|
[ترجمه گوگل]من او را یک بار در ماه آبی می بینم
[ترجمه ترگمان]من او را یک بار در ماه آبی رنگ می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We go out to eat once in a blue moon.
[ترجمه Amin monfared] ما خیلی کم ( به ندرت ) برای غذا خوردن بیرون میرویم
|
[ترجمه گوگل]یک بار در ماه آبی برای خوردن غذا بیرون می رویم
[ترجمه ترگمان]ما میریم بیرون تا یه بار تو ماه آبی غذا بخوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. That happens only once in a blue moon, when the weather is cold enough and thus the ice thick enough.
[ترجمه منا] این اتفاق به ندرت رخ می دهد، وقتی که هوا به اندازه ی کافی سرد بوده و بنابراین ضخامت یخ مناسب باشد.
|
[ترجمه گوگل]این تنها یک بار در یک ماه آبی اتفاق می افتد، زمانی که هوا به اندازه کافی سرد است و بنابراین یخ به اندازه کافی ضخیم است
[ترجمه ترگمان]این اتفاق فقط یک بار در ماه آبی رخ می دهد که هوا به اندازه کافی سرد است و همین طور یخ به اندازه کافی ضخیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Once in a blue moon Eric will offer to help with the dishes, but usually he doesn't do any housework at all.
[ترجمه گوگل]زمانی که در ماه آبی قرار می‌گیرد، اریک به او پیشنهاد می‌دهد که در ظرف‌ها کمک کند، اما معمولاً هیچ کار خانه‌داری را انجام نمی‌دهد
[ترجمه ترگمان]اریک یک دفعه در ماه آبی، اریک برای کمک به غذاها پیشنهاد کمک خواهد کرد، اما معمولا کاره ای خانه را انجام نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. So now he just comes round once in a blue moon.
[ترجمه گوگل]بنابراین اکنون او فقط یک بار در یک ماه آبی دور می شود
[ترجمه ترگمان] خب، الان اون فقط یه بار تو ماه آبی میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Once in a blue moon the addressing system itself changes.
[ترجمه گوگل]هنگامی که در ماه آبی قرار می گیرید، خود سیستم آدرس دهی تغییر می کند
[ترجمه ترگمان]زمانی که در ماه آبی خود سیستم آدرس خود را تغییر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That sort of thing only happens once in a blue moon.
[ترجمه گوگل]چنین چیزی فقط یک بار در ماه آبی اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]این چیزی است که فقط یک بار در ماه آبی اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He gives us a treat only once in a blue moon.
[ترجمه مریم] اون به ندرت مارو مهمون میکنه
|
[ترجمه گوگل]او فقط یک بار در ماه آبی به ما غذا می دهد
[ترجمه ترگمان]او فقط یک بار در ماه آبی رنگ به ما غذا می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Eg . Seeing the partial eclipse is once in a blue moon.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال دیدن ماه گرفتگی جزئی یک بار در یک ماه آبی است
[ترجمه ترگمان]Eg دیدن خورشید گرفتگی زمانی در ماه آبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is once in a blue moon that you get a chance.
[ترجمه گوگل]این یک بار در ماه آبی است که شما فرصتی پیدا می کنید
[ترجمه ترگمان] یه بار توی ماه آبی که یه شانس نصیبت میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Great writers like Mark Twain only appear once in a blue moon.
[ترجمه گوگل]نویسندگان بزرگی مانند مارک تواین فقط یک بار در ماه آبی ظاهر می شوند
[ترجمه ترگمان]نویسندگان بزرگ مثل مارک این تو فقط یک بار در ماه آبی ظاهر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He gets drunk only once in a blue moon.
[ترجمه محمد] او بسیار به ندرت مست میشود ( چی بشه مست بشه )
|
[ترجمه گوگل]او فقط یک بار در ماه آبی مست می شود
[ترجمه ترگمان]او فقط یک بار در ماه آبی رنگ مست می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• infrequently, not often, once in a while

پیشنهاد کاربران

سال به دوزاده ماه، خیلی به ندرت
سایر اصطلاحات با این کلمات:
out of blue: یهویی، به طور غیر منتظره
over the blue moon: در پوست خود نگنجیدن
هر چند صد سال یکبار
صد سال سیاه
idiom
not very often/ very rarely
اصطلاح / خیلی بندرت، گاهی اوقات، هر از چند گاهی
My sister lives in Alaska, so I only see her once in a blue moon
Once in a blue moon he’d call, but for months at a time we heard nothing
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/once-in-a-blue-moon
گاه گداری
This is good way to Learn english
وقت گل نی
توضیح درباره اصطلاح once in a blue moon
این اصطلاح از آنجا گرفته شده که هر سه سال یکبار در یک ماه دو بار ماه کامل می شد. این موقعیتی است که به ندرت رخ می دهد.
منبع: سایت بیاموز
به ندرت چیزی اتفاق افتادن
دری به تخته بخوره

سال بیاد ماه بره
سالی به ماهی ( به ندرت )
something that happens rarely
به ندرت، هر از گاهی
چی بشه که. . .
Not often
سالی سکندری
گاهی اوقات
Very rarely
خیلی به ندرت
ندرتا
یکبار در ماه ابی، خیلی کم
سال و ماهی یبار
خیلی به ندرت
هر از گاهی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس