once a week

جمله های نمونه

1. He comes to see us once a week.
[ترجمه مرتضی] هفنه ای یک دفعه به دیدن ما میاید
|
[ترجمه گوگل]هفته ای یکبار به دیدن ما می آید
[ترجمه ترگمان]هفته ای یک بار می آید که ما را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The train operates the 400-mile round trip once a week.
[ترجمه گوگل]این قطار هفته ای یک بار سفر رفت و برگشت 400 مایلی را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]قطار یک سفر دور ۴۰۰ کیلومتری را هفته ای یک بار انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In summer we mow our lawn once a week.
[ترجمه گوگل]در تابستان هفته ای یک بار چمن خود را می چینیم
[ترجمه ترگمان]تابستان ها، week را درو می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If you can only exercise once a week, that's better than nothing .
[ترجمه گوگل]اگر فقط یک بار در هفته بتوانید ورزش کنید، بهتر از هیچ است
[ترجمه ترگمان]اگر فقط هفته ای یک بار ورزش کنی، این از هیچ چیز بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He cleans his car once a week.
[ترجمه گوگل]او هفته ای یک بار ماشینش را تمیز می کند
[ترجمه ترگمان]او هفته ای یک بار ماشینش را تمیز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I go to see a film once a week.
[ترجمه گوگل]هفته ای یکبار میرم فیلم ببینم
[ترجمه ترگمان]هفته ای یک بار به دیدن فیلم می روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I work at a bookstore as a cashier once a week.
[ترجمه گوگل]هفته ای یکبار در کتابفروشی به عنوان صندوقدار کار می کنم
[ترجمه ترگمان]من هفته ای یک بار در کتاب فروشی کار می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We go to the cinema about once a week.
[ترجمه گوگل]هفته ای یک بار سینما می رویم
[ترجمه ترگمان]هفته ای یک بار به سینما می رویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Exfoliate your back at least once a week.
[ترجمه گوگل]حداقل هفته ای یکبار پشت خود را لایه برداری کنید
[ترجمه ترگمان]دست کم هفته ای یک بار your
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A boat goes over to the island once a week with mail and provisions.
[ترجمه گوگل]یک قایق در هفته یک بار با پست و آذوقه به جزیره می رود
[ترجمه ترگمان]یک کشتی که هفته ای یک بار با پست و آذوقه به جزیره می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They go to the mosque to pray once a week.
[ترجمه گوگل]هفته ای یک بار برای نماز به مسجد می روند
[ترجمه ترگمان]آن ها هفته ای یک بار برای نماز به مسجد می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Once a week I have a sauna and a massage.
[ترجمه گوگل]هفته ای یکبار سونا و ماساژ دارم
[ترجمه ترگمان]یک هفته یک سونا و یک ماساژ دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She does aerobics once a week.
[ترجمه گوگل]هفته ای یکبار ایروبیک می کند
[ترجمه ترگمان]او هفته ای یک بار ورزش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Feed the tomatoes once a week.
[ترجمه گوگل]هفته ای یکبار به گوجه فرنگی ها غذا بدهید
[ترجمه ترگمان]هفته ای یکبار گوجه فرنگی را تغذیه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She instructs music once a week at a middle school.
[ترجمه گوگل]او هفته ای یک بار در مدرسه راهنمایی موسیقی آموزش می دهد
[ترجمه ترگمان]او هفته ای یک بار در مدرسه راهنمایی موسیقی یاد می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• one time each week, once every 7 days

پیشنهاد کاربران

بپرس