• : تعریف: without much thought; on a sudden impulse. • مترادف: brashly, impetuously, impulsively, spontaneously
جمله های نمونه
1. She went to London on the spur of the moment.
[ترجمه ماهی خانوم] او با عجله و بدون نقشه ی قبلی به لندن رفت
|
[ترجمه گوگل]او به سرعت به لندن رفت [ترجمه ترگمان]در همان لحظه به لندن رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He must have cooked up his scheme on the spur of the moment.
[ترجمه گوگل]او باید نقشهاش را در لحظه درست کرده باشد [ترجمه ترگمان]باید نقشه اش رو درست کرده باشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. We would often decide what to play on the spur of the moment.
[ترجمه گوگل]ما اغلب تصمیم میگیریم در لحظه چه چیزی بازی کنیم [ترجمه ترگمان]ما اغلب تصمیم می گیریم که چه بازی کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. On the spur of the moment, they decided to hold a fancy dress party.
[ترجمه گوگل]آنها به سرعت تصمیم گرفتند یک مهمانی لباس مجلسی فانتزی برگزار کنند [ترجمه ترگمان]در این لحظه تصمیم گرفتند که یک جشن بالماسکه برپا کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. We just jumped in a car on the spur of the moment and drove to the seaside.
[ترجمه گوگل]ما فقط به سرعت سوار ماشین شدیم و به سمت دریا حرکت کردیم [ترجمه ترگمان]ما همین الان سوار اتومبیل شدیم و به کنار دریا رفتیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I phoned him up on the spur of the moment.
[ترجمه گوگل]من در همان لحظه با او تماس گرفتم [ترجمه ترگمان]در همان لحظه به او تلفن کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It was said on the spur of the moment and I meant no disrespect to anybody.
[ترجمه گوگل]در همان لحظه گفته شد و منظورم بی احترامی به کسی نبود [ترجمه ترگمان]در همین لحظه بود که من قصد بی احترامی به کسی را نداشتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They admitted they had taken a vehicle on the spur of the moment.
[ترجمه گوگل]آنها اعتراف کردند که یک وسیله نقلیه را در لحظه سوار کرده اند [ترجمه ترگمان]آن ها اعتراف کردند که یک وسیله نقلیه را به راه انداخته اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. They do not make decisions like this on the spur of the moment.
[ترجمه گوگل]آنها در لحظه تصمیمگیری نمیکنند [ترجمه ترگمان]آن ها در حال حاضر چنین تصمیمی نمی گیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. On the spur of the moment, we decided to head north that day instead of East.
[ترجمه گوگل]به سرعت تصمیم گرفتیم آن روز به جای شرق به سمت شمال برویم [ترجمه ترگمان]در حال حاضر تصمیم گرفتیم به جای شرق به سمت شمال حرکت کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He just took a calculated risk on the spur of the moment.
[ترجمه گوگل]او فقط یک ریسک حساب شده در لحظه انجام داد [ترجمه ترگمان]او فقط یک ریسک حساب شده را در مسیر لحظه به دست آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. They make quick changes and responses on the spur of the moment.
[ترجمه گوگل]آنها تغییرات و پاسخ های سریع را در لحظه انجام می دهند [ترجمه ترگمان]آن ها تغییرات و واکنش های سریعی را به تحریک این لحظه انجام می دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I bought the car on the spur of the moment.
[ترجمه گوگل]من ماشین را در لحظه خریدم [ترجمه ترگمان]ماشین را از روی لبه آن خریدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. On the spur of the moment, Matilda decided that the one person she would like to confide in was Miss Honey.
[ترجمه گوگل]ماتیلدا در همان لحظه تصمیم گرفت که تنها کسی که دوست دارد به او اعتماد کند خانم هانی است [ترجمه ترگمان]در همین لحظه مات یلدا به این نتیجه رسید که تنها کسی که دلش می خواهد با او حرف بزند دوشیزه هانی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I just reacted on the spur of the moment.
[ترجمه گوگل]من فقط در لحظه واکنش نشان دادم [ترجمه ترگمان]من فقط در این لحظه واکنش نشان می دادم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• impulsively, without advance planning
پیشنهاد کاربران
- یکهو
فی البداهه، بدون برنامه یا نقشه قبلی
تصمیم در دقیقه 90 spur - of - the - moment decision
without thinking about sth before you do it انجام دادن کاری بدون فکر و تصمیم قبلی مترادف آن: on impulse
یهویی و بدون نقشه ی قبلی e. g. How ( why ) did you become interested in photography? The situation was quite all of a sudden. I posted some scenery photos I took "on the spur of the moment" on Instagram and received lots of compliments, even from those whom I’m not following.
یهویی Unexpectedly made suddenly or without careful thought An informal spur - of - the moment photo = عکسِ همین الان یهویی ؛ ) snapshot On the spur of the moment decision
بی مقدمه، یهویی، Unplanned hastily very ssuddenly impulsively Unexpectedly Without advance/ first planning or thinking carefully Without preparation beforehand In an capricious manner
. Suddenly , without planning in advance به طور ناگهانی ، و بدون هیچ برنامه ریزی .