on the hook

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
درگیر احساسی / منتظر نگه داشته شده / بازی داده شده / در حالت بلاتکلیف
در زبان محاوره ای:
طرفو نگه داشته، داره باهاش بازی می کنه، گذاشته اش تو خماری، ازش توجه می گیره ولی چیزی جدی نیست
...
[مشاهده متن کامل]

________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( احساسی – روابط عاشقانه ) :**
وقتی کسی توسط فردی دیگه در حالت بلاتکلیف یا وابستگی نگه داشته می شه، بدون تعهد واقعی
مثال: She keeps him on the hook but won’t commit.
طرفو نگه داشته ولی هیچ تعهدی نمی ده.
2. ** ( روانی – وابستگی ) :**
وقتی فردی به خاطر نیاز به توجه یا تأیید، کسی رو درگیر خودش نگه می داره
مثال: He’s on the hook, hoping she’ll finally choose him.
گیرشه، امیدوار که بالاخره انتخابش کنه.
3. ** ( اجتماعی – سوءاستفاده ) :**
وقتی کسی به عنوان گزینه ی پشتیبان یا منبع توجه استفاده می شه، بدون صداقت یا شفافیت
مثال: She’s just keeping him on the hook in case things don’t work out with the other guy.
فقط نگهش داشته که اگه با اون یکی نشد، برگرده سراغش.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
led on – strung along – kept waiting – emotionally trapped – used – manipulated

به پیسی خوردن، به خنسی خوردن
در موقعیت بدی قرار کرفتن - در تنگنا بودن - بدهکار بودن