on the edge

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
لب مرز / در آستانه / در وضعیت بحرانی / در حالت انفجار یا فروپاشی
در زبان محاوره ای:
لب پرتگاهه، داره می ترکه، رو اعصابه، نزدیکه قاطی کنه، تو مرز تحملشه
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ** ( احساسی – روانی ) :**
توصیف کسی که در آستانه ی فروپاشی عصبی، خشم، یا اضطراب شدید قرار داره
مثال: *She’s been on the edge since the accident. *
از وقت تصادف، لب مرز تحملشه.
2. ** ( موقعیتی – بحرانی ) :**
اشاره به وضعیتی که در آستانه ی تغییر شدید، خطر، یا تصمیم حیاتی قرار داره
مثال: *The company is on the edge of collapse. *
شرکت در آستانه ی فروپاشیه.
3. ** ( هیجانی – مثبت یا منفی ) :**
گاهی برای توصیف هیجان شدید، تنش، یا حالت آماده باش
مثال: *That movie kept me on the edge of my seat. *
اون فیلم تا آخر منو لب صندلی نگه داشت ( خیلی هیجان انگیز بود ) .
________________________________________
🔸 مترادف ها:
tense – anxious – unstable – critical – volatile – on the brink – at breaking point

لب مرز بودن، مثلا لب مرزی نمره یک درس رو پاس کنی
در خطر
شرایط نامطمئن
خب و چل بازی درآوردن رها بودن
عصبی بودن
In a precarious position; also, in a state of keen excitement, as from danger or risk.
در آستانه