در مرزِ - در حد فاصلِ
نقطه عطف چیزی بودن یا قرار داشتن
در آستانۀ . . . بودن
در مرزِ . . . بودن
The country was on the cusp of economic expansion.
این کشور در آستانۀ توسعه اقتصادی بود.
در آستانۀ . . . بودن
در مرزِ . . . بودن
این کشور در آستانۀ توسعه اقتصادی بود.