on my plate

پیشنهاد کاربران

در دست انجام
اصطلاحی به معنی شلوغ بودن سر و داشتن وظایف زیاد being busy
مثلا:
I was going to look for you, but with so much on my plate I’d forgotten
قرار بود دنبالت بگردم ولی با اون همه کاری که برام پیش اومد یادم رفت یا اون قدر سرم شلوغ شد که یادم رفت.

بپرس