on death’s door

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
لب مرگ / در آستانه ی مرگ / در وضعیت وخیم جسمی
در زبان محاوره ای:
یه قدم مونده بمیره، حالش خیلی بده، رو به موتِ
🔸 تعریف ها:
1. ( جسمی – بحرانی ) :
توصیف کسی که وضعیت جسمی اش بسیار وخیمه و ممکنه هر لحظه فوت کنه
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: He was on death’s door after the accident.
بعد از تصادف، لب مرگ بود.
2. ( استعاری – اغراق آمیز ) :
گاهی برای توصیف حال خیلی بد یا بیماری شدید، حتی اگر خطر مرگ واقعی نباشه
مثال: I had the flu so bad I felt like I was on death’s door.
آن قدر آنفلوآنزا گرفتم که حس می کردم رو به موتم.
🔸 مترادف ها:
critically ill – near death – dying – fading – barely alive