به دلیل، بخاطر
On behalf sth
On behalf someone
به دلیل ، به خاطر
On behalf : ( of some one or something - exp ) :because of or for some one
Ex:oh, don't go to any trouble on my behalf
اوه، به خاطر من به زحمت نیفتید.
اوه، به خاطر من به زحمت نیفتید.
به دلیل، به خاطر
Let me talk to him on your behalfبزار بجای تو من باهاش صحبتم کنم game of thronesدیالوگ سریال
1 - به نیابت، از سوی، از جانب
2 - بخاطر
- مثال برای 1 - On behalf of the entire company, I would like to thank you for all your work من به نیابت از کل شرکت، دوست دارم از شما بخاطر همه کارهایتان تشکر کنم!
- مثال برای 2 - Please don't leave on my behalf لطفا، بخاطر من ترکم نکن!
2 - بخاطر
- مثال برای 1 - On behalf of the entire company, I would like to thank you for all your work من به نیابت از کل شرکت، دوست دارم از شما بخاطر همه کارهایتان تشکر کنم!
- مثال برای 2 - Please don't leave on my behalf لطفا، بخاطر من ترکم نکن!
به نمایندگی از
به نیابت