on a budget

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
با بودجه ی محدود / با صرفه جویی / با پول کم
در زبان محاوره ای:
پول مون کمه، باید اقتصادی خرج کنیم، با کمترین هزینه، با حساب و کتاب خرج کردن
🔸 تعریف ها:
1. ( اقتصادی – روزمره ) :
...
[مشاهده متن کامل]

اشاره به شرایطی که فرد یا گروهی با منابع مالی محدود زندگی یا فعالیت می کنن
مثال: We’re traveling on a budget, so we’ll stay in hostels.
با بودجه ی محدود سفر می کنیم، پس تو هاستل می مونیم.
2. ( خرید – برنامه ریزی ) :
برای اشاره به تصمیم گیری های اقتصادی در خرید، طراحی، یا اجرای پروژه
مثال: Decorating on a budget doesn’t mean sacrificing style.
دکور کردن با بودجه ی محدود به معنی از دست دادن زیبایی نیست.
3. ( سبک زندگی – فرهنگی ) :
در فرهنگ مصرف گرایی، این عبارت نماد هوشمندی در خرج کردن و استفاده ی بهینه از منابعه
مثال: Students often live on a budget during university years.
دانشجوها معمولاً با بودجه ی محدود زندگی می کنن.
🔸 مترادف ها:
on a shoestring – economically – frugally – cost - conscious – low - cost

اقتصادی
We are traveling on a budget
ما اقتصادی سفر می کنیم
بودجه کافی نداشتن برای انجام کاری
تمکن مالی نداشتن
از نظر مالی در مضیقه بودن، به عنوان مثال:
Travellers on a budget might prefer to camp
( اصطلاح ) بودجه محدودی داشتن.