omnipresence

/ˌɑːmnəˈprezəns//ˌɒmnɪˈpreznt/

معنی: حضور در همه جا در ان واحد
معانی دیگر: حضور در همه جا در ان واحد درمورد خدا

جمله های نمونه

1. Omnipresence was only one of several attributes that tipped him over into the realm of the superhuman.
[ترجمه گوگل]حضور همه جانبه تنها یکی از چندین ویژگی بود که او را به قلمروی مافوق بشر سوق داد
[ترجمه ترگمان]omnipresence تنها یکی از چندین ویژگی بود که او را به قلمرو فوق بشری سوق داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The ECB's near omnipresence is the result of exceptional economic circumstances.
[ترجمه گوگل]حضور تقریباً همه جانبه بانک مرکزی اروپا نتیجه شرایط اقتصادی استثنایی است
[ترجمه ترگمان]بانک مرکزی اروپا در نزدیکی همه جا نتیجه شرایط اقتصادی استثنایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The reports show in previously unknown detail the omnipresence of drones in Afghanistan, the Air Force's missile-toting Predators and Reapers that hunt militants.
[ترجمه گوگل]این گزارش ها با جزئیات ناشناخته قبلی، حضور همه جانبه هواپیماهای بدون سرنشین در افغانستان، هواپیماهای شکارچی و ریپر نیروی هوایی که شبه نظامیان را شکار می کنند، نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این گزارش ها در گذشته به جزئیات نامعلوم در حضور همه جا از هواپیماهای بدون سرنشین در افغانستان، شکارچیان سلاح مجهز به نیروی هوایی و Reapers که ستیزه جویان را شکار می کنند، نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. God's omnipresence and the manifestation of his presence are two different things.
[ترجمه گوگل]حضور خداوند در همه جا و تجلی حضور او دو چیز متفاوت است
[ترجمه ترگمان]حضور او در همه جا و جلوه حضور او دو چیز متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Parents cannot possibly control television, with its titanic omnipresence.
[ترجمه گوگل]والدین نمی توانند تلویزیون را با وجود همه جانبه آن کنترل کنند
[ترجمه ترگمان]والدین نمی توانند تلویزیون را با حضور همه جا در همه جا کنترل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Even the international press thrilled at the omnipresence of France s young, dynamic can-do President, and Sarko could use some of that spin now.
[ترجمه گوگل]حتی مطبوعات بین المللی از حضور همه جانبه رئیس جمهور جوان و پویا و توانا فرانسه به وجد آمدند و سارکو اکنون می تواند از بخشی از این چرخش استفاده کند
[ترجمه ترگمان]حتی مطبوعات بین المللی از حضور همه جایی جوانان جوان فرانسه، یعنی رئیس جمهور، به هیجان آمده و Sarko می توانند از برخی از این spin استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Due to the omnipresence of dioxins, all people have background exposure and a certain level of dioxins in the body, leading to the so-called body burden.
[ترجمه گوگل]به دلیل وجود همه جانبه دیوکسین ها، همه افراد در معرض پس زمینه و سطح مشخصی از دیوکسین در بدن قرار دارند که به اصطلاح منجر به بار بدن می شود
[ترجمه ترگمان]با توجه به حضور همه جا بودن مواد dioxins، همه افراد در معرض قرار گرفتن در پس زمینه و در سطح ویژه ای از dioxins در بدن قرار دارند که منجر به بار به اصطلاح بدن می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For Zwingli, Luther's affirmation of a human body's omnipresence inevitably negated the very essence of what a human body is entirely.
[ترجمه گوگل]از نظر زوینگلی، تأیید لوتر بر وجود بدن انسان در همه جا، به طور اجتناب ناپذیری جوهره اصلی بدن انسان را به طور کامل نفی کرد
[ترجمه ترگمان]برای تسوینگلی، تایید لوتر از حضور همه جا در همه جا ماهیت آن چیزی را که یک جسم انسان به طور کامل از آن استفاده می کند را نفی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sometimes it is suggested that the omnipresence of religious belief constitutes confirmation or validation of an omnipresent divinity.
[ترجمه گوگل]گاهی گفته می‌شود که همه‌جانبه بودن باور دینی به منزله تأیید یا اعتبار الوهیت فراگیر است
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات پیشنهاد می شود که حضور همه جا در اعتقادات مذهبی تایید یا تصدیق یک الوهیت حاضر در همه جا را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has persisted for three millennia—an omnipresence in art, folklore, churches, and census rolls. To Muslims, he is Daoud(sentence dictionary), the venerated emperor and servant of Allah.
[ترجمه گوگل]او به مدت سه هزار سال ادامه داشته است - حضور همه جانبه در هنر، فولکلور، کلیساها، و فهرست سرشماری برای مسلمانان، او داوود (فرهنگ جملات)، امپراطور ارجمند و بنده خداست
[ترجمه ترگمان]او به مدت سه سال پافشاری می کند - حضور در همه جا در هنر، فولکلور، کلیساها و فهرست های سرشماری برای مسلمانان، داوود داوود (فرهنگ لغت)، امپراتور محترم و بنده خدا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The picture vividly portrays the omnipresence of cell phones, which are playing an important role in our ordinary life.
[ترجمه گوگل]این تصویر به وضوح حضور همه جانبه تلفن های همراه را نشان می دهد که نقش مهمی در زندگی عادی ما دارند
[ترجمه ترگمان]تصویر به وضوح نشانگر حضور همه جایی تلفن های همراه است که نقش مهمی در زندگی عادی ما بازی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For all its celebrated omnipresence, the World Wide Web can seem like a closed world unto itself.
[ترجمه گوگل]با وجود همه‌جای مشهورش، وب جهانی می‌تواند برای خودش دنیایی بسته به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]برای تمامی حضور همه جا در همه جا، وب گسترده دنیا می تواند به خودی خود یک دنیای بسته به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But Wendi Murdoch's omnipresence in the Chinese press is not simply about her.
[ترجمه گوگل]اما حضور همه جانبه وندی مرداک در مطبوعات چین فقط مربوط به او نیست
[ترجمه ترگمان]اما حضور همه جا در مطبوعات چین به سادگی در مورد او نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is in the very nature of Christ, in His Divine omnipresence and love, to long for the heart to dwell in.
[ترجمه گوگل]در ذات مسیح، در همه جا حضور و عشق الهی او، آرزوی ساکن شدن قلب در آن است
[ترجمه ترگمان]در ذات مسیح، در حضور همه جا و عشق، به مدت مدیدی است که قلب آدمی در آن سکونت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Markus Willeke works with numerous cinematic and in close relation to the cinema's omnipresence.
[ترجمه گوگل]مارکوس ویلکه با آثار سینمایی متعدد و در ارتباط نزدیک با حضور همه جانبه سینما کار می کند
[ترجمه ترگمان]مارکوس Willeke با سالن های مختلف سینمایی و در ارتباط نزدیک به حضور در همه جا کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حضور در همه جا در ان واحد (اسم)
omnipresence

انگلیسی به انگلیسی

• state of being omnipresent, quality of being everywhere at all times

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The state of being present everywhere at once 🌍👁️👁🌍
🔍 مترادف: Ubiquity
✅ مثال: The omnipresence of technology has transformed how we communicate and work.
حضور همه جایی
احاطه، حضور جامع
( صانعی دره بیدی - شلایرماخر )
حضور مطلق
ubiquity
مثل خدای مهربون که همیشه و همه جا حاضر و ناظر است.

بپرس