صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) acceptable; all right; satisfactory.
• مترادف: acceptable
• مشابه: all right, fine, satisfactory
• مترادف: acceptable
• مشابه: all right, fine, satisfactory
- Dinner was OK, but I've had better food in that restaurant in the past.
[ترجمه محمدعلی اسماعیلی] شام خوب بود اما من در گذشته غذای بهتری در آن رستوران خورده ام ( منظورش اینه که غذای آن رستوران قبلا بهتر بوده ) .|
[ترجمه Mboyei] شام خوب بود اما من قبلا غذای بهتری در این رستوران خورده بودم|
[ترجمه گوگل] شام خوب بود، اما من در گذشته غذای بهتری در آن رستوران می خوردم[ترجمه ترگمان] شام درست بود، اما من در آن رستوران غذای بهتری داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She felt ill earlier, but she's OK now.
[ترجمه محمدعلی اسماعیلی] او قبلا احساس ناراحتی میکرد اما الان خوب است.|
[ترجمه گوگل] او قبلا احساس بیماری می کرد، اما اکنون خوب است[ترجمه ترگمان] قبلا حالش بد شده بود، اما الان حالش خوبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: (informal) acceptably; all right; satisfactorily.
- He did OK on the history test.
[ترجمه Hermione,Luna,ginny] او آزمون تاریخ را خوب انجام داد.|
[ترجمه گوگل] او در آزمون تاریخ خوب بود[ترجمه ترگمان] او روی آزمایش تاریخ خوب عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She came through the operation OK.
[ترجمه ℳ] او عملیات[جراحی] را به خوبی پشت سر گذاشت.|
[ترجمه گوگل] او از طریق عمل خوب آمد[ترجمه ترگمان] او وارد عمل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: (informal) all right; yes (used to indicate agreement, acceptance, understanding, readiness, or the like).
• مشابه: all right, good
• مشابه: all right, good
- OK, I'll help you with it.
[ترجمه علی رضا] باشه ، به شما کمک خواهم کرد .|
[ترجمه گوگل] باشه من بهت کمک میکنم[ترجمه ترگمان] بسیار خوب، با آن به تو کمک خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- OK, let's go.
اسم ( noun )
حالات: O.K.'s, OK's, okays
حالات: O.K.'s, OK's, okays
• : تعریف: (informal) an indication of approval or acceptance.
- He gave his OK for the party.
[ترجمه ℳ] او‹ تایید› خود را برای مهمانی داد.|
[ترجمه گوگل] او اوکی خود را برای مهمانی داد[ترجمه ترگمان] او خودش را به مهمانی دعوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: O.K.'s, OK's, okays, O.K.'ing, OK'ing, okaying, O.K.'d, OK'd, okayed
حالات: O.K.'s, OK's, okays, O.K.'ing, OK'ing, okaying, O.K.'d, OK'd, okayed
• : تعریف: (informal) to agree to; approve.
• مشابه: approve, clear
• مشابه: approve, clear
- The shareholders OK'd the merger.
[ترجمه گوگل] سهامداران با ادغام موافقت کردند
[ترجمه ترگمان] سهامداران ادغام را تایید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سهامداران ادغام را تایید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم و ( noun, abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "Oklahoma," a southwestern U.S. state north and east of Texas.