office boy

/ˈɑːfəsˌbɔɪ//ˈɒfɪsboɪ/

معنی: پیشخدمت
معانی دیگر: پادو، فراش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a boy or young man employed to run errands and do other odd jobs for an office.

جمله های نمونه

1. He quit his job as an office boy in Athens.
[ترجمه گوگل]او شغل خود را به عنوان پسر اداری در آتن رها کرد
[ترجمه ترگمان]او شغلش را به عنوان یک پسر در آتن کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He rose from office boy to managing director in ten years.
[ترجمه گوگل]او در عرض ده سال از یک پسر دفتر به مدیر عامل رسید
[ترجمه ترگمان]او در عرض ده سال از کارمند اداره استعفا داد تا مدیر را مدیریت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The office boy will deliver the package.
[ترجمه گوگل]پسر دفتر بسته را تحویل می دهد
[ترجمه ترگمان]پسر این بسته را تحویل خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Roger began his career as an office boy.
[ترجمه گوگل]راجر کار خود را به عنوان یک پسر اداری آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]راجر به عنوان یک پسر دفتر کارش را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The office boy tried to dissipate the smoke by opening a window of the meeting room.
[ترجمه گوگل]پسر دفتر سعی کرد با باز کردن پنجره اتاق جلسه دود را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]پسر با باز کردن پنجره اتاق جلسه سعی کرد سیگار را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No more hiding from the post office boy who brought telegrams from the Somme each day.
[ترجمه گوگل]دیگر از پسر اداره پست که هر روز از سام تلگراف می آورد پنهان نمی ماند
[ترجمه ترگمان]از اداره پست خبری نبود که هر روز تلگراف را از سومی خریداری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He rose from office boy to managing director in fifteen year.
[ترجمه گوگل]او در پانزده سال از پسر اداری به مدیر عامل رسید
[ترجمه ترگمان]او از دبیرستان فارغ التحصیل شد و در عرض پانزده سال مدیر را اداره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Please leave word with the office boy if you have any important matter.
[ترجمه گوگل]لطفاً اگر موضوع مهمی دارید با مسئول دفتر صحبت کنید
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم اگر موضوع مهمی داشته باشی از دفتر اداره برو بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mark joined as an office boy at the age of fourteen with no academic qualifications as such at all.
[ترجمه گوگل]مارک در چهارده سالگی بدون هیچ مدرک تحصیلی به عنوان یک پسر اداری به این کار پیوست
[ترجمه ترگمان]مارک به عنوان یک پسر در سن ۱۴ سالگی همراه با هیچ صلاحیت دانشگاهی به این گروه پیوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I am an office boy so everyone can order me to go on an errand for them if possible.
[ترجمه گوگل]من یک پسر دفتر هستم، بنابراین همه می توانند به من دستور دهند که در صورت امکان برای آنها یک مأموریت بروم
[ترجمه ترگمان]من یک مامور اداره هستم و همه می توانند به من دستور بدهند که اگر امکانش باشد برای آن ها کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Bob started in as an office boy and became president.
[ترجمه گوگل]باب به عنوان یک پسر دفتر شروع به کار کرد و رئیس جمهور شد
[ترجمه ترگمان]باب به عنوان یک پسر کار شروع به کار کرد و رئیس جمهور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our boss started in as an office boy.
[ترجمه گوگل]رئیس ما به عنوان یک پسر دفتر شروع به کار کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس ما به عنوان یه پسر دفتر کارش رو شروع کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The office boy got the bird for being saucy to the director.
[ترجمه گوگل]پسر دفتری پرنده را به خاطر زرنگی نسبت به کارگردان گرفت
[ترجمه ترگمان]پسرک پرنده را برای being به کارگردان برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The office boy did. He carried out your ideas with his waste-paper basket.
[ترجمه گوگل]پسر دفتر این کار را کرد او ایده های شما را با سبد کاغذ باطله خود اجرا کرد
[ترجمه ترگمان]پسرک پادو این کار را کرد اون ایده های تو رو با سبد کاغذ باطله - ش بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیشخدمت (اسم)
servant, bellboy, waiter, office boy, pursuivant, caddie, caddy

انگلیسی به انگلیسی

• messenger, boy who delivers messages for an office

پیشنهاد کاربران

بپرس