اسم ( noun )
• (1) تعریف: a violation of a law, rule, or standard of conduct; crime, sin, or breach of good conduct.
• مترادف: breach, crime, infraction, misdeed, sin, transgression, trespass
• مشابه: error, malfeasance, violation
• مترادف: breach, crime, infraction, misdeed, sin, transgression, trespass
• مشابه: error, malfeasance, violation
- After the drunk driver's third offense, the judge sent him to jail.
[ترجمه مرتجی] بعد از سومین تخلف راننده مست قاضی او را به زندان فرستاد|
[ترجمه گوگل] پس از سومین تخلف راننده مست، قاضی او را روانه زندان کرد[ترجمه ترگمان] بعد از سومین حمله راننده مست قاضی او را به زندان فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She confessed all her offenses to the priest.
[ترجمه fazel] او تمام گناهانش را به کشیش اعتراف کرد|
[ترجمه گوگل] او تمام خطاهای خود را نزد کشیش اعتراف کرد[ترجمه ترگمان] او تمام offenses را نزد کشیش اعتراف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Failing to attend his uncle's funeral was considered an offense by the rest of the family.
[ترجمه Pariya] شرکت نکردن در مراسم دفن عمویش، گناهی از نظر اعضای خانواده محسوب شد.|
[ترجمه گوگل] شرکت نکردن در مراسم تشییع جنازه عمویش توسط بقیه اعضای خانواده یک تخلف محسوب می شد[ترجمه ترگمان] شکست دادن به مراسم تدفین عمویش به خاطر توهین به بقیه خانواده محسوب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She maintained that she'd committed no offense and therefore refused to apologize.
[ترجمه گوگل] او اظهار داشت که مرتکب توهین نشده است و بنابراین از عذرخواهی امتناع کرد
[ترجمه ترگمان] او مدعی بود که او مرتکب خطا نخواهد شد و بنابراین از عذرخواهی خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مدعی بود که او مرتکب خطا نخواهد شد و بنابراین از عذرخواهی خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a relatively minor violation of criminal law.
• مترادف: misdemeanor
• مشابه: grievance, infraction, infringement, petit larceny, petty larceny, violation
• مترادف: misdemeanor
• مشابه: grievance, infraction, infringement, petit larceny, petty larceny, violation
- Parking in a loading zone is a traffic offense, but it is not a felony.
[ترجمه گوگل] پارک کردن در منطقه بارگیری یک تخلف رانندگی است، اما جرم نیست
[ترجمه ترگمان] پارکینگ در منطقه بارگیری یک جرم ترافیک است، اما این یک جرم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پارکینگ در منطقه بارگیری یک جرم ترافیک است، اما این یک جرم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: something that offends or displeases.
• مترادف: affront, indignity, insult
• مشابه: abuse, embarrassment, insolence, outrage, slap, snub, violation
• مترادف: affront, indignity, insult
• مشابه: abuse, embarrassment, insolence, outrage, slap, snub, violation
- His flippant manner was an offense to the honor and solemnity of the occasion.
[ترجمه گوگل] شیوه تند و تیز او توهین به شرافت و عظمت این مناسبت بود
[ترجمه ترگمان] رفتار گستاخانه او نسبت به شرافت و تشریفات این موقعیت، توهین محسوب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رفتار گستاخانه او نسبت به شرافت و تشریفات این موقعیت، توهین محسوب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the feeling, usually of anger or outrage, caused by being offended.
• مترادف: resentment, umbrage
• مشابه: affront, embarrassment, huff, humiliation, indignation, miff, outrage, pique, violation
• مترادف: resentment, umbrage
• مشابه: affront, embarrassment, huff, humiliation, indignation, miff, outrage, pique, violation
- My offense at those insulting remarks was not easily erased.
[ترجمه گوگل] توهین من از آن اظهارات توهین آمیز به راحتی پاک نشد
[ترجمه ترگمان] توهین من به آن سخنان توهین آمیز به آسانی محو نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] توهین من به آن سخنان توهین آمیز به آسانی محو نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: the act or capability of attacking, as in military conflict or sports. (Cf. defense.)
• مترادف: aggression, assault, attack, charge, onset, raid
• مشابه: onslaught, readiness
• مترادف: aggression, assault, attack, charge, onset, raid
• مشابه: onslaught, readiness
- With the arrival of the additional troops, the army was ready to begin its offense.
[ترجمه گوگل] با ورود نیروهای اضافی، ارتش آماده شروع حمله شد
[ترجمه ترگمان] پس از ورود سربازان دیگر، ارتش آماده بود که حمله خود را آغاز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از ورود سربازان دیگر، ارتش آماده بود که حمله خود را آغاز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The coach felt that the team needed to strengthen its offense.
[ترجمه امیرعباس کاری] مربی احساس کرد که تیم نیاز دارد خط حمله خود را تقویت نماید.|
[ترجمه گوگل] مربی احساس کرد که تیم باید خط حمله خود را تقویت کند[ترجمه ترگمان] مربی احساس کرد که تیم باید جرم خود را تقویت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: the military force or sports team that attacks. (Cf. defense.)
• مترادف: offensive
• مترادف: offensive
- The team lost the game because of the failure of its offense.
[ترجمه گوگل] این تیم به دلیل ناکامی در حمله خود بازی را باخت
[ترجمه ترگمان] تیم بخاطر عدم موفقیت این بازی، بازی را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تیم بخاطر عدم موفقیت این بازی، بازی را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید