فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: offends, offending, offended
حالات: offends, offending, offended
• (1) تعریف: to anger, annoy, or provoke resentment in.
• مترادف: abuse, affront, anger, gall, insult, irk, miff, nettle, pique, rile, torment, vex
• مشابه: aggravate, embarrass, exasperate, humiliate, incense, injure, nauseate, outrage, rankle, slight, snub, wound
• مترادف: abuse, affront, anger, gall, insult, irk, miff, nettle, pique, rile, torment, vex
• مشابه: aggravate, embarrass, exasperate, humiliate, incense, injure, nauseate, outrage, rankle, slight, snub, wound
- The speaker's harsh criticisms offended some members of the audience.
[ترجمه گوگل] انتقادات تند سخنران باعث رنجش برخی از حضار شد
[ترجمه ترگمان] انتقاد شدید گوینده برخی از حضار را رنجاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] انتقاد شدید گوینده برخی از حضار را رنجاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Cruelty to animals offends most people.
[ترجمه گوگل] ظلم به حیوانات بیشتر مردم را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان] آزار و اذیت حیوانات اغلب مردم را می رنجاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آزار و اذیت حیوانات اغلب مردم را می رنجاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The statement was perceived as an ethnic slur, and it offended many.
[ترجمه گوگل] این بیانیه به عنوان یک توهین قومی تلقی شد و بسیاری را آزرده خاطر کرد
[ترجمه ترگمان] این بیانیه به عنوان یک رسوایی نژادی تلقی می شود و بسیاری از آن ها را رنجاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این بیانیه به عنوان یک رسوایی نژادی تلقی می شود و بسیاری از آن ها را رنجاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be disagreeable to (the sense of taste or smell).
• مترادف: disgust, nauseate, repel, revolt, sicken
• مترادف: disgust, nauseate, repel, revolt, sicken
- The taste of the cheese is quite nice, but I have to admit that the smell offends me.
[ترجمه گوگل] طعم پنیر بسیار خوب است، اما باید اعتراف کنم که بوی آن من را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان] مزه پنیر خیلی خوبه، اما باید اعتراف کنم که این بو منو اذیت می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مزه پنیر خیلی خوبه، اما باید اعتراف کنم که این بو منو اذیت می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to violate or sin against (a law, religious precept, or the like).
• مترادف: breach, transgress, violate
• مشابه: break, disgust
• مترادف: breach, transgress, violate
• مشابه: break, disgust
- The group claims that the new law would offend the Constitution.
[ترجمه گوگل] این گروه مدعی است که قانون جدید قانون اساسی را توهین می کند
[ترجمه ترگمان] این گروه ادعا می کند که قانون جدید به قانون اساسی توهین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این گروه ادعا می کند که قانون جدید به قانون اساسی توهین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: offender (n.)
مشتقات: offender (n.)
• (1) تعریف: to cause anger, displeasure, or resentment.
• مترادف: pique
• مشابه: chafe, embarrass
• مترادف: pique
• مشابه: chafe, embarrass
- If I have offended in any way, I deeply apologize.
[ترجمه گوگل] اگر به هر نحوی توهین کرده ام، عمیقا عذرخواهی می کنم
[ترجمه ترگمان] اگر به هر حال از این موضوع رنجیده خاطر شده ام، عمیقا معذرت می خواهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر به هر حال از این موضوع رنجیده خاطر شده ام، عمیقا معذرت می خواهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to violate a human or divine law, rule, or standard of conduct.
• مترادف: err, sin, transgress, trespass
• مشابه: backslide, fall, infringe
• مترادف: err, sin, transgress, trespass
• مشابه: backslide, fall, infringe