offal

/ˈɒfl̩//ˈɒfl̩/

معنی: کف، لاشه، اشغال، اخال، مواد زائد، سیرابی
معانی دیگر: دور انداختنی، وازده، (قصابی) دل و روده، زوائد درون شکم جانور ذبح شده، آشغال

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the parts of a butchered animal considered unfit for human consumption; waste.
مترادف: entrails, guts, innards, viscera
مشابه: remains, residue, waste

(2) تعریف: anything that is to be thrown away; garbage.
مترادف: dross, garbage, refuse, rubbish, waste
مشابه: debris, dregs, leavings, lees, residue, slag, trash

جمله های نمونه

1. Offal is now thought to be very nutritious.
[ترجمه گوگل]اکنون تصور می شود که کله پاچه بسیار مغذی است
[ترجمه ترگمان]Offal در حال حاضر بسیار مقوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A quality product - fillet steak not offal!
[ترجمه گوگل]یک محصول با کیفیت - استیک فیله نه کله پاچه!
[ترجمه ترگمان]یک محصول با کیفیت - یک استیک گوشت، که از گوشت خوک باقی نمانده است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. No legislation currently exists to prevent offal being exported for human consumption in non-EC countries.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر هیچ قانونی برای جلوگیری از صادرات کله پاچه برای مصرف انسان در کشورهای غیر اتحادیه اروپا وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر هیچ قانونی برای پیش گیری از این ها برای مصرف انسان در کشورهای غیر EC وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The city has flowered upon its own offal.
[ترجمه گوگل]شهر روی احشام خود گل کرده است
[ترجمه ترگمان]شهر همه offal خود را به گل انداخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Of the offal which could be bought off-ration and disguised as food.
[ترجمه گوگل]از کله پاچه هایی که می شد بدون جیره خرید و به عنوان غذا مبدل کرد
[ترجمه ترگمان]از the که می توانستند جیره غذایی بخرند و لباس عوض کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Trees, grasses, plastic offal and silt floating and suspending in water belong to physical pollutants.
[ترجمه گوگل]درختان، علف‌ها، کله پاچه‌های پلاستیکی و سیلت شناور و معلق در آب جزو آلاینده‌های فیزیکی هستند
[ترجمه ترگمان]درختان، چمن، offal پلاستیکی و گل و لای در آب شناور هستند و در آب به آلاینده های فیزیکی متصل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was still spewing forth in public such offal about Mary Lincoln.
[ترجمه گوگل]او هنوز در انظار عمومی چنین موادی را درباره مری لینکلن پخش می کرد
[ترجمه ترگمان]هنوز در مورد ماری لینکلن، این غذاها را در ملا عام پخش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Defrost Turkey overnight in fridge. Remove offal and clean.
[ترجمه گوگل]بوقلمون را یک شب در یخچال یخ زدایی کنید کله پاچه را بردارید و تمیز کنید
[ترجمه ترگمان]یک شب ترکیه را در یخچال نگه داشت آشغال را تمیز کنید و تمیز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The treatment of the offal concerns environment and energy two principal themes.
[ترجمه گوگل]درمان احشاء به دو موضوع اصلی مربوط به محیط زیست و انرژی است
[ترجمه ترگمان]درمان این پس مانده مربوط به محیط زیست و دو موضوع اصلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hogwash oil is collected and refined from eatery offal, and it always contains animal fat.
[ترجمه گوگل]روغن هاگواش از کله پاچه های خوراکی جمع آوری و تصفیه می شود و همیشه حاوی چربی حیوانی است
[ترجمه ترگمان]روغن زیتون از روده غذاخوری جمع آوری و تصفیه می شود، و همیشه حاوی چربی حیوانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Chiu also recommends chips made from deep-fried offal and animal parts.
[ترجمه گوگل]چیو همچنین چیپس هایی را توصیه می کند که از کله پاچه ها و قسمت های حیوانی سرخ شده تهیه شده باشند
[ترجمه ترگمان]Chiu همچنین توصیه می کند که چیپ ها از روده بزرگ و قطعات حیوانات ساخته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The most nauseous offal fit for the gods ( John Fowles ).
[ترجمه گوگل]تهوع آورترین احشاء برای خدایان (جان فاولز)
[ترجمه ترگمان]most nauseous که برای خدایان مناسب است (جان fowles)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Every part of an animal is used: chicken's feet, fish eyes, offal and fat are great delicacies.
[ترجمه گوگل]از هر قسمتی از حیوان استفاده می شود: پای مرغ، چشم ماهی، کله پاچه و چربی غذاهای بسیار خوشمزه ای هستند
[ترجمه ترگمان]هر بخش از یک حیوان مورد استفاده قرار می گیرد: پاهای مرغ، چشم های ماهی، آشغال و چربی غذای خوش مزه فراوان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He would have time to stow away the kohlrabi, the offal and the edenwort.
[ترجمه گوگل]او وقت داشت سرمه، کله پاچه و بوته را کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان]وقت آن را داشت که the و offal و the را کنار بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کف (اسم)
bottom, froth, bed, apron, floor, foam, slag, scum, blubber, deck, silt, offal, spume, insole, skim, scoria

لاشه (اسم)
bier, body, corpse, cadaver, carcass, carrion, offal

اشغال (اسم)
inhabitancy, litter, run-off, slag, tenure, occupation, raff, trash, refuse, garbage, junk, busyness, rubbish, scrap, soilage, dump, paltriness, dreg, offal, occupancy, jakes, riffraff, swill

اخال (اسم)
entrails, offal

مواد زائد (اسم)
offal

سیرابی (اسم)
stomach, offal, tripe, rumen, variety meat

انگلیسی به انگلیسی

• useless by-products; parts of an animal that are cut off and discarded in the butchering process; refuse, waste matter
offal is the liver, kidneys, and other internal organs of animals, which are eaten by people or pets.

پیشنهاد کاربران

فراورده های فرعی گوشت یا احشا
مثال؛
Butchers dispose of offal after separating it from the edible meat.
In a discussion about recycling, someone might mention, “We need better systems for managing offal and other types of waste. ”
...
[مشاهده متن کامل]

A person describing a messy room might say, “The place was filled with offal and clutter. ”

offaloffal
دادارای تلفظ یکسان با Awful
معنی : اندام های داخلی بدن حیوانات که به عنوان غذا استفاده میشوند مثل دل قلوه جگر و . . .
offal ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: آلایش 2
تعریف: اجزای غیرگوشتی لاشه، مانند قلوه و جگر و روده، که به عنوان غذا مصرف می شوند

بپرس