off limits


ناحیه ی ورود ممنوع،خارج از حد،برون کنار،فرامرز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not to be entered or patronized by a designated group, such as military personnel.

جمله های نمونه

1. Downing Street has been off limits to the general public since 198
[ترجمه گوگل]داونینگ استریت از سال 198 برای عموم مردم ممنوع بوده است
[ترجمه ترگمان]داونینگ استریت از سال ۱۹۸ به عموم مردم محدود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Footpaths are, of course, off limits to bikers.
[ترجمه گوگل]البته مسیرهای پیاده روی برای دوچرخه سواران ممنوع است
[ترجمه ترگمان]البته footpaths محدودیت هایی برای دوچرخه سوار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The playing fields were off limits to the school-children during the winter months.
[ترجمه شیوا گودرزی] زمین های بازی برای بچه های مدرسه در طول ماه های زمستان ممنوع بودند
|
[ترجمه گوگل]زمین های بازی در ماه های زمستان برای دانش آموزان مدرسه ممنوع بود
[ترجمه ترگمان]زمین های بازی در طول ماه های زمستان محدود به مدرسه می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Unlike most group discussions, nothing was off limits.
[ترجمه گوگل]بر خلاف اکثر بحث های گروهی، هیچ چیز خارج از محدودیت نبود
[ترجمه ترگمان]برخلاف اکثر بحث های گروهی، هیچ چیزی خارج از محدوده نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Certain areas have been declared off limits to servicemen.
[ترجمه گوگل]مناطق خاصی برای سربازان ممنوع اعلام شده است
[ترجمه ترگمان]برخی از مناطق به نظامیان محدود شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. That area of beach was off limits to us 'city kids'.
[ترجمه گوگل]آن منطقه از ساحل برای ما «بچه های شهر» ممنوع بود
[ترجمه ترگمان]آن منطقه ساحلی برای ما کودکان شهر محدود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The town is off limits to military personnel.
[ترجمه گوگل]این شهر برای پرسنل نظامی ممنوع است
[ترجمه ترگمان]شهر محدود به پرسنل نظامی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His private life is off limits to the press.
[ترجمه گوگل]زندگی خصوصی او محدود به مطبوعات است
[ترجمه ترگمان]زندگی خصوصی او محدود به مطبوعات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These establishments are off limits to ordinary citizens.
[ترجمه گوگل]این موسسات برای شهروندان عادی ممنوع است
[ترجمه ترگمان]این موسسات محدود به شهروندان عادی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A one-mile area around the wreck is still off limits.
[ترجمه گوگل]محدوده یک مایلی در اطراف لاشه هنوز ممنوع است
[ترجمه ترگمان]یک منطقه یک مایل در اطراف کشتی هنوز در حال خارج شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The basement was always off limits to us kids.
[ترجمه گوگل]زیرزمین همیشه برای ما بچه ها ممنوع بود
[ترجمه ترگمان]زیرزمین همیشه برای ما بچه ها محدودیت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However; it was off limits for Robbie to hit or scratch his sister.
[ترجمه گوگل]با این حال؛ ضربه زدن یا خاراندن خواهرش برای رابی ممنوع بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، این برای رابی به خاطر ضربه زدن یا کشتن خواهرش خارج از محدوده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Much of the palace is off limits to the public.
[ترجمه گوگل]بخش زیادی از کاخ برای عموم ممنوع است
[ترجمه ترگمان]بیشتر کاخ محدود به عموم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nearly one-quarter of the land will be completely off limits to development.
[ترجمه گوگل]تقریباً یک چهارم زمین کاملاً از محدوده توسعه خارج خواهد شد
[ترجمه ترگمان]تقریبا یک چهارم زمین به طور کامل از محدوده توسعه خارج خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not allowed, out of bounds

پیشنهاد کاربران

رد کردن حد و مرزها = remaining off - limits
🔸 معادل فارسی:
ممنوع / غیرمجاز / خارج از دسترس / خط قرمز
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( مکانی – رسمی ) :**
به معنای منطقه یا فضایی که ورود به آن ممنوع است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: The military base is off limits to civilians.
پایگاه نظامی برای غیرنظامیان ممنوعه است.
2. ** ( موضوعی – اجتماعی ) :**
اشاره به موضوعی که صحبت کردن یا دخالت در آن ممنوع یا ناپسند است.
مثال: Politics was off limits in their family discussions.
سیاست در بحث های خانوادگی شان خط قرمز بود.
3. ** ( رفتاری – فرهنگی ) :**
گاهی برای اشاره به افراد یا روابطی که دسترسی یا ارتباط با آن ها ممنوع یا ناپسند است.
مثال: Dating coworkers is off limits in this company.
قرار گذاشتن با همکاران در این شرکت ممنوع است.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
forbidden – prohibited – banned – restricted – taboo – out of bounds – not allowed

اماکن ممنوعه ( برای نظامیان )
قدغن، ممنوع
Banned
Forbidden
Prohibitted
Illegal
خارج از دسترس
ممنوعه
ممنوعه، غیر مجاز
فراتر از محدوده
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Longman :
beyond the area where someone is allowed to go