off balance


نامتوازن، نااستوار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: made or done while one is not physically balanced.

- an off-balance grab at the falling plate
[ترجمه گوگل] چنگ زدن خارج از تعادل در صفحه در حال سقوط
[ترجمه ترگمان] یک برداشت دور از تعادل در بشقاب سقوط
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. A gust of wind knocked/threw her off balance and she fell.
[ترجمه گوگل]وزش باد او را از تعادل خارج کرد و او افتاد
[ترجمه ترگمان]یک تندباد در زد و تعادلش را از دست داد و افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The sudden movement threw him off balance.
[ترجمه گوگل]حرکت ناگهانی او را از تعادل خارج کرد
[ترجمه ترگمان]حرکت ناگهانی او را از تعادل خارج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The impact of the blow knocked Jack off balance.
[ترجمه گوگل]ضربه این ضربه تعادل جک را از بین برد
[ترجمه ترگمان]ضربه ضربه باعث شد که جک تعادلش را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The senator was clearly caught off balance by the unexpected question.
[ترجمه گوگل]سناتور به وضوح با سوال غیرمنتظره از تعادل خارج شد
[ترجمه ترگمان]سناتور به طور واضح با این سوال غیر منتظره در حال تعادل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A gust of wind knocked him off balance and he fell face down in the mud.
[ترجمه گوگل]وزش باد تعادلش را از بین برد و با صورت در گل و لای افتاد
[ترجمه ترگمان]بادی تند تعادلش را از دست داد و در گل به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The question threw him off balance for a moment.
[ترجمه گوگل]این سوال او را برای لحظه ای از تعادل خارج کرد
[ترجمه ترگمان]این سوال برای لحظه ای تعادلش را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The question caught him off balance, and he didn't know what to say.
[ترجمه گوگل]سوال او را از تعادل خارج کرد و نمی دانست چه بگوید
[ترجمه ترگمان]این سوال او را از تعادل درآورد و نمی دانست چه بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The pitch of the ship threw the passengers off balance.
[ترجمه گوگل]زمین کشتی مسافران را از تعادل خارج کرد
[ترجمه ترگمان]صدای کشتی مسافران را از هم جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Many Republicans were thrown off balance by the Democrats' landslide at the polls.
[ترجمه گوگل]بسیاری از جمهوری خواهان با رای گیری دموکرات ها در پای صندوق های رای از تعادل خارج شدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از جمهوری خواهان توسط رانش زمین در پای صندوق های رای رانده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The impact knocked him off balance.
[ترجمه گوگل]ضربه او را از تعادل خارج کرد
[ترجمه ترگمان]ضربه او را از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I was thrown off balance by the sudden gust of wind.
[ترجمه گوگل]با وزش ناگهانی باد از تعادل خارج شدم
[ترجمه ترگمان]ناگهان باد ناگهانی وزیدن گرفت و من تعادل خود را از دست دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Archers and men-at-arms, knocked off balance, thrust and twisted and swore in both ships.
[ترجمه گوگل]کمانداران و مردان مسلح، تعادل را از بین بردند، رانش کردند و پیچ خوردند و در هر دو کشتی قسم خوردند
[ترجمه ترگمان]کمانداران و مردانی که در دست بودند تعادل خود را از دست دادند، تعادل خود را از دست دادند و در هر دو کشتی سوگند خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The movement threw him off balance.
[ترجمه گوگل]حرکت او را از تعادل خارج کرد
[ترجمه ترگمان]این حرکت او را از خود دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The rope tightened and Steve was pulled off balance.
[ترجمه گوگل]طناب سفت شد و استیو از تعادل خارج شد
[ترجمه ترگمان]طناب محکم شد و استیو تعادل خود را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• if someone is off-balance, they are not standing firmly and can easily fall or be knocked over.
you can also say someone is off-balance when they are not expecting a particular event or piece of news and are extremely surprised or upset by it.

پیشنهاد کاربران

اَپتراز
( Aptarāz )
�اَپ� ( off ) و �تراز� ( balance )
عدم تعادل
بی اطلاع , بی خبر
تعادل نداشتن
متزلزل

بپرس