of sorts


1- انواع و اقسام، گونه های مختلف، جورهای گوناگون 2- نوع نامرغوب یا پست

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: of a mediocre variety.
مترادف: indifferent, mediocre, poor

- a golfer of sorts
[ترجمه گوگل] یک نوع گلف باز
[ترجمه ترگمان] یک گلف باز،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of an unspecified kind.

جمله های نمونه

1. He was out of sorts physically, as well as disordered mentally.
[ترجمه گوگل]او از نظر جسمی و همچنین از نظر روانی بی نظم بود
[ترجمه ترگمان]از نظر جسمی و جسمی آشفته و آشفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. John's feeling is thoroughly out of sorts this morning.
[ترجمه گوگل]امروز صبح احساس جان کاملاً از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]امروز صبح احساس جان به کلی از دست رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He offered us an apology of sorts and we accepted it.
[ترجمه گوگل]او به نوعی از ما عذرخواهی کرد و ما آن را پذیرفتیم
[ترجمه ترگمان]او به ما عذرخواهی کرد و ما آن را قبول کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I had a conversation of sorts with a very drunk man at the bus stop.
[ترجمه گوگل]در ایستگاه اتوبوس با مردی بسیار مست صحبت کردم
[ترجمه ترگمان]من با یه مرد مست توی ایستگاه اتوبوس صحبت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Tom was a doctor of sorts.
[ترجمه گوگل]تام یک دکتر بود
[ترجمه ترگمان]تام یک دکتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He managed to make a curtain of sorts out of an old sheet.
[ترجمه گوگل]او موفق شد از یک ملحفه قدیمی نوعی پرده بسازد
[ترجمه ترگمان]او توانسته بود پرده همه چیز را از یک ملافه کهنه بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's always out of sorts early in the morning.
[ترجمه گوگل]او همیشه صبح زود از حالت عادی خارج می شود
[ترجمه ترگمان]صبح ها زود از این جور کارها می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was a meal of sorts, but nobody enjoyed it.
[ترجمه گوگل]این یک وعده غذایی بود، اما هیچ کس از آن لذت نمی برد
[ترجمه ترگمان]این غذای نوع غذایی بود، اما هیچ کس از آن لذت نمی برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She's been out of sorts since the birth of her baby.
[ترجمه گوگل]او از بدو تولد نوزادش به هم ریخته است
[ترجمه ترگمان]از زمان تولد بچه اش بیرون اومده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He made a living of sorts selling pancakes from a van.
[ترجمه گوگل]او با فروش پنکیک از یک ون امرار معاش می کرد
[ترجمه ترگمان]او با فروختن مقداری کلوچه از یک ون زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was tired and out of sorts by the time she arrived home.
[ترجمه گوگل]وقتی به خانه رسید خسته و از حالت عادی خارج شده بود
[ترجمه ترگمان]وقتی به خانه رسید، خسته و خسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Louise went back to work feeling rather out of sorts.
[ترجمه گوگل]لوئیز با احساس نسبتاً بدحال به سر کار بازگشت
[ترجمه ترگمان]لوئیز تا حدودی احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This strangeness has an explanation, of sorts, but this book is for aficionados only.
[ترجمه گوگل]این عجیب و غریب توضیحی دارد، اما این کتاب فقط برای علاقه مندان است
[ترجمه ترگمان]این غرابت چنین توضیحاتی دارد، اما این کتاب فقط برای aficionados است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. So we come to a crossroads of sorts, an intersection of rice sticks.
[ترجمه گوگل]بنابراین به یک دوراهی می رسیم، تقاطع چوب برنج
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل، ما به سر چهار راه مختلف رسیدیم، یک تقاطع با چوب برنج
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She wrote a will of sorts.
[ترجمه گوگل]او یک نوع وصیت نامه نوشت
[ترجمه ترگمان] اون یه وصیت نامه خاصی نوشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• of poor quality; of one kind or another

پیشنهاد کاربران

of sorts
used when something is not a good or typical example of its kind of thing:
I had a conversation of sorts with a very drunk man at the bus stop.
یک گفتگویی از اونا گفتگوها ( از اون گفتگوهای بد یا مزخرف )
با یک مرد مست توی ایستگاه اتوبوس داشتم.
یه چیزی تو این مایه ها
همچین چیزی
of a type that is not exactly the same as the actual thing, or is not as good as the actual thing
Something that is similar to, close to, or like what was said or is in question
یه همچین چیزی
...
[مشاهده متن کامل]

یه چیزی مثلِ. . . ( اون/این )
یه چیزی مثلِ. .
Excellent. Then we will be able to build a greenhouse of sorts
Star Trek

. . . مانندی
She made a curtain of sorts out of an old sheet
از یه ملافه کهنه ، پرده مانندی درست کرد.
یک چیز بی کیفیت و بنجل که شکل اون چیزی اصلی بوده و اسما به اون چیز شناخته میشه ولی کارایی اون چیز اصلی رو نداره. برای مثال:👇👇
I'm making an antenna of sorts.
ترجمه: دارم به اصطلاح یک آنتن درست میکنم.
...
[مشاهده متن کامل]

توضیح: منظور اینکه این آنتنی که ساختم، کار آنتن رو میکنه ولی شاید آنتنی عالی و درست درمونی نباشه و فقط اسما اسمش آنتنه و کارایی آنتنی رو که باید باشه رو نداره.

یک چیز بی کیفیت و بنجل که شکل اون چیزی اصلی بوده و اسما به آن چیز شناخته میشه ولی کارایی اون چیز اصلی رو نداره. برای مثال:👇👇
I'm making an antenna of sorts.
ترجمه: دارم به اصطلاح یک آنتن درست میکنم.
...
[مشاهده متن کامل]

توضیح: منظور اینکه این آنتنی که ساختم، کار آنتن رو میکنه ولی شاید آنتنی عالی و درست درمونی نباشه و فقط اسما اسمش آنتنه و کارایی آنتنی رو که باید باشه رو نداره.

بی کیفیت، نصفه نیمه، چیزی که شکل یک چیزی باشد ولی در واقع خود آن چیز نباشد یا فقط اسما به اسم آن شناخته میشود. مثلا
a celebrity of sorts
یعنی یک سلبربتی که به اسم سلبریتی است ولی در واقع نه مجسمه یادبودی دارد نه بصورت واقعی یک سلبریتی واقعی هست. یا مثلا a coat of sorts , یک کتی که به شکل کت هست ولی مفهوم واقعی و کاربرد واقعی یک کت اصلی و واقعی را ندارد!
...
[مشاهده متن کامل]

نسبی ( مانند موفقیت نسبی که موفقیت کامل نباشد؛ موفقیت جزئی )

بپرس