of one’s own making

پیشنهاد کاربران

از ماست که بر ماست، دستپخت خود فرد بودن ( کنایه از اینکه نتیجه اعمال خود فرد است ) ، به همت خود فرد بسته بودن، خودم کردم که لعنت بر خودم باد، خودکرده را تدبیر نیست
something caused by one’s own actions
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
Yes, your boss is a tyrant but the things that led to your dismissal were of your own making
رویس تو آدم مستبد و زورگویی است اما آنچه منجر به اخراج تو شد، ماحصل کردار خود تو بود.
I like individual sports like running because if I lose or win it’s entirely of my own making
من ورزش های فردی مثل دو را دوست دارم زیرا برد و باختم بسته به همت خودم است.
Something happened that they had to start again of their own making or with Gaia’s help
اتفاقی روی داد که می بایست به همت خودشان و یا به کمک گایا دوباره آغاز می کردند.

بپرس