of necessity


هرآینه، الزاما، بنابه ضرورت

جمله های نمونه

1. Being a professional actor of necessity means working nights and Sundays.
[ترجمه گوگل]بازیگر حرفه ای بودن یعنی شب ها و یکشنبه ها کار کردن
[ترجمه ترگمان]یک عامل حرفه ای بودن یعنی شب ها و روزه ای یکشنبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This is, of necessity, a brief and incomplete account.
[ترجمه گوگل]این لاجرم یک گزارش مختصر و ناقص است
[ترجمه ترگمان]این، از ضرورت است، یک شرح مختصر و ناقص
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He only remained with the group out of necessity.
[ترجمه گوگل]او فقط از سر ناچاری در کنار گروه ماند
[ترجمه ترگمان]او فقط با گروهی از لزوم باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She decided to make a virtue of necessity and combined a business trip to Paris with a visit to her cousins there.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت تا یک فضیلت ضروری را انجام دهد و یک سفر کاری به پاریس را با دیدن پسر عموهایش در آنجا ترکیب کرد
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت یک سفر کاری به پاریس با دیدار to در آنجا به وجود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is changing job out of necessity, not because he particularly wants to.
[ترجمه گوگل]او از سر ناچاری شغلش را تغییر می دهد، نه به این دلیل که بخصوص می خواهد
[ترجمه ترگمان]او در حال تغییر شغل است، نه به این دلیل که او به طور خاص می خواهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some people have to lead stressful lifestyles out of necessity.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد از سر ناچاری مجبورند سبک زندگی پر استرس را پیش ببرند
[ترجمه ترگمان]برخی افراد باید زندگی پر استرس را از ضرورت خارج کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Being short of money, I made a virtue of necessity and gave up smoking.
[ترجمه گوگل]به دلیل کمبود پول، فضیلتی را به وجود آوردم و سیگار را ترک کردم
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه پول بدست آوردم، از لزوم استفاده کردم و سیگار کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Out of necessity or out of interest, people go back to school for the common goal - to improve themselves.
[ترجمه گوگل]از روی ناچاری یا از روی علاقه، افراد برای هدف مشترک - بهبود خود - به مدرسه باز می گردند
[ترجمه ترگمان]بدون نیاز یا خارج از علاقه، مردم برای هدف مشترک به مدرسه باز می گردند - تا خود را بهبود بخشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With a courage born of necessity, she seized the gun and ran at him.
[ترجمه گوگل]او با شجاعت ناشی از ضرورت، اسلحه را گرفت و به سمت او دوید
[ترجمه ترگمان]با قلبی که از ضرورت به دنیا آمده بود، تفنگ را برداشت و به سوی او دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I took the job out of necessity because we had no money left.
[ترجمه گوگل]از سر ناچاری کار را گرفتم چون پولی نداشتیم
[ترجمه ترگمان]من کار رو از روی اجبار برداشتم چون هیچ پولی برامون باقی نمانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The alliance was born of necessity in 194
[ترجمه گوگل]اتحاد بر اساس ضرورت در سال 194 متولد شد
[ترجمه ترگمان]اتحاد از ضرورت در ۱۹۴ به دنیا آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Many of the jobs are, of necessity, temporary.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مشاغل، ضرورتاً موقتی هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این مشاغل موقتی و موقتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Negotiations between the enemies are of necessity indirect.
[ترجمه گوگل]مذاکره بین دشمنان ضرورتا غیر مستقیم است
[ترجمه ترگمان]مذاکرات بین دشمنان ضرورتا غیر مستقیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The visit will, of necessity, be brief.
[ترجمه گوگل]بازدید، ضرورتاً مختصر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]ملاقات با ضرورت، مختصر و مختصر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We must all, of necessity, die sooner or later.
[ترجمه گوگل]همه ما به ناچار باید دیر یا زود بمیریم
[ترجمه ترگمان]ما باید هر چه زودتر بمیریم، یا دیر یا زود، بمیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• required, indispensable, essential

پیشنهاد کاربران

بپرس