of all things

پیشنهاد کاربران

, more than other thing, especially, surprisingly
مخصوصا، مهمتر از همه، بیشتر از همه
دست بر قضا
اینجا میشه: به طور عجیبی
این وسط؛
بنظرم میشه یهویی معنیش کرد.
در واقع وقتی استفاده میشه که یه اتفاقی میوفته و انتظارشو نداشتی یا چیزی می شنوی که انتظارشو نداشتی.
مثلا:
she left her job and became, off all things, a priest

بپرس