occurrence

/əˈkɜːrəns//əˈkʌrəns/

معنی: تصادف، پیش امد، اتفاق، روی داد، واقعه، وقوع، رخداد
معانی دیگر: پیدایش، وجود، هستش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the process or fact of occurring.
مترادف: incidence
مشابه: circumstance, hap, happenstance, manifestation

(2) تعریف: an event that takes place; incident.
مترادف: affair, case, event, happening, incidence, incident, instance, occasion, phenomenon
مشابه: accident, action, activity, business, circumstance, deed, episode, experience, fact, hap, situation

- a daily occurrence
[ترجمه Foad bahmani] یک اتفاق روزانه
|
[ترجمه گوگل] یک اتفاق روزانه
[ترجمه ترگمان] یک حادثه روزانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the occurrence of long disputes
وقوع مشاجرات طولانی

2. the occurrence of these characteristics among black girls
پیدایش این ویژگی ها در میان دختران سیاهپوست

3. a rare occurrence
یک رویداد نادر

4. an everyday occurrence
رویداد هر روزی

5. an unforeseen occurrence
اتفاق پیش بینی نشده

6. the evidence of oil occurrence
دلیل وجود نفت

7. Robbery is now an everyday occurrence.
[ترجمه گوگل]دزدی در حال حاضر یک اتفاق روزمره است
[ترجمه ترگمان]دزدی اکنون یک اتفاق عادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's still not possible to accurately predict the occurrence of earthquakes.
[ترجمه گوگل]پیش بینی دقیق وقوع زلزله هنوز امکان پذیر نیست
[ترجمه ترگمان]هنوز امکان پیش بینی دقیق وقوع زمین لرزه ها وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Laughter was a rare occurrence in his classroom.
[ترجمه گوگل]خنده یک اتفاق نادر در کلاس درس او بود
[ترجمه ترگمان]خنده یک اتفاق نادر در کلاسش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The occurrence of storms delayed our trip.
[ترجمه گوگل]وقوع طوفان سفر ما را به تاخیر انداخت
[ترجمه ترگمان]وقوع طوفان ها سفر ما را به تاخیر انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The frequent occurrence of earthquakes in the area means that the buildings must be specifically designed to withstand the force.
[ترجمه گوگل]وقوع مکرر زلزله در منطقه به این معنی است که ساختمان ها باید به طور خاص طراحی شوند تا در برابر نیرو مقاومت کنند
[ترجمه ترگمان]وقوع مکرر زمین لرزه ها در منطقه به این معنی است که ساختمان ها باید به طور خاص برای مقاومت در برابر نیروها طراحی شده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The greatest occurrence of coronary heart disease is in those over 6
[ترجمه گوگل]بیشترین شیوع بیماری عروق کرونر قلب در افراد بالای 6 سال است
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین رخداد بیماری قلبی عروقی در موارد زیر ۶ سال است:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Domestic violence is a regular occurrence in some families.
[ترجمه گوگل]خشونت خانگی در برخی خانواده ها یک اتفاق عادی است
[ترجمه ترگمان]خشونت خانگی یک اتفاق عادی در برخی از خانواده ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was distracted at some occurrence.
[ترجمه گوگل]او در یک اتفاق حواسش پرت شد
[ترجمه ترگمان]او در این حادثه حواس خود را پرت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The occurrence of the disease is apparently related to standards of hygiene.
[ترجمه گوگل]بروز این بیماری ظاهراً با استانداردهای بهداشتی مرتبط است
[ترجمه ترگمان]وقوع این بیماری ظاهرا با استانداردهای بهداشتی مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Flooding in the area is a common occurrence.
[ترجمه گوگل]سیل در این منطقه یک اتفاق رایج است
[ترجمه ترگمان]جاری شدن سیل در این ناحیه رویدادی مشترک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصادف (اسم)
hit, accidence, accident, chance, coincidence, incident, occasion, occurrence, accidentalism, concurrence, encounter, fortuity

پیش امد (اسم)
accidence, accident, event, happening, circumstance, exigence, occurrence

اتفاق (اسم)
accident, event, case, happening, occurrence, fluke, accidentalism, unison, hazard, confederation, fortuity, confederacy, federation, happenstance, joinder

روی داد (اسم)
incident, event, happening, circumstance, occasion, occurrence, passage

واقعه (اسم)
incident, event, occurrence, rede

وقوع (اسم)
outbreak, occurrence, rede, incidence

رخداد (اسم)
occurrence

تخصصی

[حسابداری] رخداد
[بهداشت] وقوع
[ریاضیات] رخداد، وقوع، رخداد، رویداد

انگلیسی به انگلیسی

• happening, event, incident
an occurrence is something that happens; a formal word.
the occurrence of something is the fact that it happens or exists; a formal word.

پیشنهاد کاربران

First occurrence : برای اولین بار
روند
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : occur
✅️ اسم ( noun ) : occurrence
✅️ صفت ( adjective ) : occurrent
✅️ قید ( adverb ) : _
فراوانی
عارضه
پیدایش - پیدا شدن - بروز
مثال:occurrence of symptoms
روانشناسی: بروز علائم
در زمین شناسی و معدن = اندیس
حوادث
to reduce the occurrences of lightning
برای کاهش حوادث صاعقه
حضور، وقوع
وجود، هستی، هستش
وجود
occurrence this substance has negative effects on health
شیوع
حادثه
وجود بروز
حضور، یافت شدن
مبتلاء شدن _ درگیر شدن
رخداد
وقوع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس