فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: occupies, occupying, occupied
مشتقات: occupied (adj.), occupier (n.)
حالات: occupies, occupying, occupied
مشتقات: occupied (adj.), occupier (n.)
• (1) تعریف: to control (territory or the like) after seizure.
• مترادف: subject
• مشابه: capture, claim, conquer, control, dominate, hold, oppress, overrun, overthrow, possess, seize, subjugate, take
• مترادف: subject
• مشابه: capture, claim, conquer, control, dominate, hold, oppress, overrun, overthrow, possess, seize, subjugate, take
- Germany occupied Poland during World War II.
[ترجمه محمدرضا ایوبی صانع] در خلال جنگ جهانی دوم ، آلمان ، لهستان را اشغال کرد|
[ترجمه گوگل] آلمان در جنگ جهانی دوم لهستان را اشغال کرد[ترجمه ترگمان] آلمان در طول جنگ جهانی دوم لهستان را اشغال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to take up; fill (time or space).
• مترادف: engage, fill, have, use, utilize
• متضاد: vacate
• مشابه: absorb, amuse, busy, consume, entertain, expend, hold, preoccupy, spend, take
• مترادف: engage, fill, have, use, utilize
• متضاد: vacate
• مشابه: absorb, amuse, busy, consume, entertain, expend, hold, preoccupy, spend, take
- These large chairs occupy too much space in this room.
[ترجمه گوگل] این صندلی های بزرگ فضای زیادی را در این اتاق اشغال می کنند
[ترجمه ترگمان] این صندلی های بزرگ، فضای زیادی در این اتاق اشغال کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این صندلی های بزرگ، فضای زیادی در این اتاق اشغال کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His dog occupied the entire sofa.
[ترجمه گوگل] سگش تمام مبل را اشغال کرده بود
[ترجمه ترگمان] سگش تمام کاناپه را اشغال کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سگش تمام کاناپه را اشغال کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- How do you occupy your free time?
[ترجمه Paridokht] چطور یا چگونه یا چه جوری وقت آزادت را پر می کنی؟|
[ترجمه گوگل] اوقات فراغت خود را چگونه می گذرانید؟[ترجمه ترگمان] چگونه وقت آزاد خود را اشغال کرده ای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to reside in.
• مترادف: inhabit
• مشابه: colonize, dwell in, ensconce, lease, live in, people, populate, rent, reside in, settle, tenant
• مترادف: inhabit
• مشابه: colonize, dwell in, ensconce, lease, live in, people, populate, rent, reside in, settle, tenant
- Some of the older people in the building have occupied their apartments for over forty years.
[ترجمه میلاد سهرابی فر کارشناس آموزش زبان] برخی از افراد مسن بیش تر از چهل سال در آپارتمان خود سکنی گزیده اند|
[ترجمه گوگل] برخی از افراد مسن در ساختمان بیش از چهل سال است که آپارتمان های خود را اشغال کرده اند[ترجمه ترگمان] برخی از افراد مسن در ساختمان بیش از چهل سال است که آپارتمان های خود را اشغال کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to hold (an office or position).
• مترادف: hold
• مشابه: claim, command, fill, have, own
• مترادف: hold
• مشابه: claim, command, fill, have, own
- U.S. presidents occupy that office for four years at a time.
[ترجمه Saba🦄🌈] روسای جمهور آمریکا برای ۴ سال است که این دفتر را اداره میکنند.|
[ترجمه گوگل] روسای جمهور ایالات متحده آن دفتر را به مدت چهار سال در یک زمان اشغال می کنند[ترجمه ترگمان] روسای جمهور آمریکا چهار سال است که این دفتر را اشغال کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید