occlude

/əˈkluːd//əˈkluːd/

معنی: بستن، مسدود کردن
معانی دیگر: (مجرا و غیره) بند آوردن، گرفتن، دچار گرفتگی کردن، (هواشناسی) فرازیدن، مانع عبور شدن، راه ندادن، جلو ورود یا خروج را گرفتن، نهفتن، پنهان کردن، پوشاندن، مستور کردن، نا هویدا کردن، مبهم کردن، (شیمی - گاز یا آبگونه یا جسم جامد را) جذب کردن، در آشامیدن، در خود نگاهداشتن، (دندانپزشکی - دندان های بالا و پایین) خوب با هم جفت شدن، خوردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: occludes, occluding, occluded
(1) تعریف: to close or obstruct (a passage or opening, one's vision, or the like).
مترادف: block, clog, close, obstruct, stop up
مشابه: barricade, bottleneck, choke, constrict, impede, shut down

- Cataracts had begun to occlude her vision.
[ترجمه گوگل] آب مروارید شروع به مسدود کردن دید او کرده بود
[ترجمه ترگمان] cataracts شروع کرده بود تا بینایی خود را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to stop passage of.
مترادف: block, close, plug, shut off, stop, stopper, stopple
مشابه: choke, congest, seal, strangulate

(3) تعریف: of certain solids, to incorporate (foreign matter or gases).
مشابه: cloud
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: occludent (adj.)
(1) تعریف: of the upper and lower teeth or jaws, to come together in the proper alignment for chewing.
مشابه: align, close, fit, join, meet

(2) تعریف: in meteorology, to form a composite weather front by the action of cold air overtaking a warm front and forcing it upward.

جمله های نمونه

1. they sank ships in order to occlude the harbor
برای مسدود کردن بندر گاه کشتی ها را غرق کردند.

2. Instead there are rewards for privatized needs that occlude any practical questions about the organization of social life.
[ترجمه گوگل]در عوض، پاداش هایی برای نیازهای خصوصی شده وجود دارد که هرگونه سؤال عملی در مورد سازماندهی زندگی اجتماعی را مسدود می کند
[ترجمه ترگمان]به جای آن پاداش هایی هم برای خصوصی سازی خصوصی وجود دارد که هر گونه سوال عملی در مورد سازمان زندگی اجتماعی را حل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Late opening of an occluded coronary artery may also have some beneficial effect.
[ترجمه گوگل]باز شدن دیرهنگام شریان کرونری مسدود نیز ممکن است اثرات مفیدی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]باز کردن یک شریان کرونری مسدود می تواند تاثیر مثبتی نیز داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Cannulation and contrast injection of an occluded, and often already infected, bile duct may precipitate overt cholangitis or septicaemia.
[ترجمه گوگل]کانولاسیون و تزریق ماده حاجب مجرای صفراوی مسدود شده و اغلب قبلاً عفونی شده ممکن است باعث ایجاد کلانژیت آشکار یا سپتی سمی شود
[ترجمه ترگمان]تزریق کنتراست و کنتراست مسدود، و اغلب در حال حاضر آلوده هستند، مجاری صفراوی ممکن است cholangitis و یا septicaemia را ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. After cyclone occlude, there are only fine water vapor conditions at fore warm front and cyclone center.
[ترجمه گوگل]پس از مسدود شدن طوفان، تنها شرایط بخار آب خوب در جبهه گرم جلو و مرکز سیکلون وجود دارد
[ترجمه ترگمان]پس از طوفان موسمی، تنها شرایط بخار آب خوب در قسمت جلو و مرکز طوفان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This method can occlude the invalid user and greatly improve the security of the DBMS software.
[ترجمه گوگل]این روش می تواند کاربر نامعتبر را مسدود کند و امنیت نرم افزار DBMS را تا حد زیادی بهبود بخشد
[ترجمه ترگمان]این روش می تواند کاربر نامعتبر را تحت تاثیر قرار داده و امنیت نرم افزار DBMS را به شدت بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The drought that struck the West in the late 1880s did not occlude the entire continent.
[ترجمه گوگل]خشکسالی که در اواخر دهه 1880 غرب را درنوردید، کل قاره را مسدود نکرد
[ترجمه ترگمان]خشکسالی که در اواخر دهه ۱۸۸۰ در غرب رخ داد کل قاره را تحت تاثیر قرار نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We assume that contractions were totally absent or failed to occlude the intestinal lumen.
[ترجمه گوگل]ما فرض می کنیم که انقباضات به طور کامل وجود نداشتند یا نتوانستند لومن روده را مسدود کنند
[ترجمه ترگمان]ما فرض می کنیم که انقباضات شکمی کاملا غایب بوده و یا نتوانسته است مجرای روده را تخلیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is placed at eye level with one eye occluded.
[ترجمه گوگل]در سطح چشم با یک چشم بسته قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]آن در سطح چشم با یک مسدود با چشم مسدود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So the endothelins may have a major role in atherosclerosis and the reocclusion that often follows surgical opening of occluded arteries.
[ترجمه گوگل]بنابراین اندوتلین ها ممکن است نقش عمده ای در تصلب شرایین و انسداد مجدد که اغلب به دنبال جراحی باز کردن عروق مسدود می شود داشته باشند
[ترجمه ترگمان]بنابراین the ممکن است نقش مهمی در atherosclerosis و the داشته باشد که اغلب پس از باز شدن جراحی شریان های مسدود انجام می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Another group has published preliminary findings on alkaline secretion in a balloon occluded segment of human oesophagus.
[ترجمه گوگل]گروهی دیگر یافته‌های اولیه‌ای را در مورد ترشح قلیایی در بخش مسدود شده با بالون از مری انسان منتشر کرده‌اند
[ترجمه ترگمان]گروه دیگری یافته های اولیه را بر روی ترشح قلیایی در بخش مسدود کننده بیماری های مری منتشر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The main modality of endovascular therapy was to use balloon to occlude the parent artery.
[ترجمه گوگل]روش اصلی درمان اندوواسکولار استفاده از بالون برای انسداد شریان مادر بود
[ترجمه ترگمان]عامل اصلی درمان endovascular استفاده از بالون برای occlude شریان اصلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This means that the way in which denture teeth occlude must be seen dynamically, and not just as a static relationship when in maximum interdigitation.
[ترجمه گوگل]این بدان معنی است که نحوه انسداد دندان های پروتز باید به صورت پویا دیده شود، و نه فقط به عنوان یک رابطه ایستا در زمان حداکثر بین انگشتی
[ترجمه ترگمان]این به این معنی است که روشی که در آن دندان های denture باید به صورت پویا دیده شوند، و نه فقط به عنوان یک رابطه استاتیک زمانی که در حداکثر interdigitation
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. So we have a greater tendency to make thrombi that can occlude the coronary vessels.
[ترجمه گوگل]بنابراین ما تمایل بیشتری به ساخت ترومبوس هایی داریم که می توانند عروق کرونر را مسدود کنند
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما تمایل بیشتری برای ساختن thrombi داریم که می تواند رگ های کرونری را تمیز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

مسدود کردن (فعل)
close, bar, clog, choke, shut, block, barricade, shut off, caulk, blank out, jam, calk, stopper, foreclose, scotch, head back, mure, obstruct, obturate, occlude, oppilate, portcullis, stopple

تخصصی

[عمران و معماری] انسداد
[زمین شناسی] جذب کردن،بخود نگه داشتن،به خاصیت برخی از اجسام گفته می شود که گازها را جذب کرده ودر خلل وفرج خود نگهداری می کند

انگلیسی به انگلیسی

• close; shut; block; absorb (chemistry)

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To block or obstruct 🚫
🔍 مترادف: Block, obstruct
✅ مثال: The fallen tree branches occluded the path, making it impassable
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : occlude
✅️ اسم ( noun ) : occlusion
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
انسداد
مسدود کردن
راه گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) راه رفتن. ( بهار عجم ) ( ارمغان آصفی ) . روانه شدن. راهی شدن. روی بجانب محل یا چیزی آوردن. رفتن. راه برگرفتن. عزیمت کردن. روان گشتن :
سخن چند راندند از آن رزمگاه
...
[مشاهده متن کامل]

وزآنجا بخندان گرفتند راه.
اسدی ( گرشاسبنامه ) .
گویند ازوحذر کن و راه گریز گیر
گویم کجا روم که ندارم گریزگاه.
سعدی.
میخواند اجل بر آستانت
بوسی بزنیم و راه گیریم.
امیرخسرو دهلوی ( از ارمغان آصفی ) .
کند آزادم از شر سیاست
که راه وادی خذلان گرفتم.
ملک الشعراء بهار.
|| راه بستن. مسدودکردن راه. سد راه کردن. ایجاد مانع کردن در راه. مانع عبور و مرور شدن در راه : راه گرفتن بر کسی ؛ راه بر او بستن. ( بهار عجم ) ( ارمغان آصفی ) . از پیشروی جلوگیری کردن. نگذاردن آن پیشتر آید. مقابل راه گشودن وراه واکردن. ( از آنندراج ) :
بیاید دهد آگهی از سپاه
نباید که گیرد بداندیش راه.
فردوسی.
پس لشکر او بیامد سپاه
ز هرسو گرفتند بر شاه ، راه.
فردوسی.
بهرسو فرستاد بیمر سپاه
بر آن سرکشان تا بگیرند راه.
فردوسی.
هارون راه بگرفته بود تا کسی را زهره نبودی که چیزی می نبشتی بنقصان حال وی و صاحب برید را بفریفته تا بمراد او انها کردی و کارش پوشیده می ماند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 680 ) .
چو باز را بکند بازدار مخلب و پر
بروز صید بر او کبک راه گیرد و چال.
شاهسار ( از لغت فرس اسدی ) .
دل میبرد امشب ز من آن ماه بگیرید
وز دست و شب تیره برد راه بگیرید.
اوحدی ( از بهار عجم ) .
- راه گریز گرفتن ؛ گریختن. روی بگریز نهادن. فرار کردن. ره فرار گزیدن :
جفاپیشه گستهم و بندوی تیز
گرفتند از آن کاخ راه گریز.
فردوسی.
|| طریقه و قاعده ای را پذیرفتن. رسمی را پیش گرفتن : و راهی گرفت و راهی راست نهاد و آن را بگذاشت و برفت و بنده را خوشتر آید که امروز بر راه وی رفته آید. ( تاریخ بیهقی ) .

occlude ( پزشکی - دندان پزشکی )
واژه مصوب: برهم آمدن دندان ها
تعریف: تماس دندان های فک پایین با دندان های فک بالا|||متـ . برهم آمدن

بپرس