obtuse

/abˈtuːs//əbˈtjuːs/

معنی: کند ذهن، بی حس، منفرجه
معانی دیگر: (زاویه - بیش از 90 و کمتر از 180 درجه) منفرجه، گشاده، باز، خنگ، دیر فهم، پخمه، پراکنده و مبهم (مانند برخی دردها)، کند (در برابر: تیز یا برنده sharp)، نا برنده، سر پهن، کند نوک، زاویه 09 تا 081 درجه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: obtusely (adv.), obtuseness (n.)
(1) تعریف: of an angle, greater than ninety degrees and less than 180 degrees.
متضاد: acute
مشابه: oblique

(2) تعریف: not keen or quick to notice, feel, or comprehend; dull or insensitive.
مترادف: blunt, dull, impassive, insensate, insensible, insensitive, stolid, unfeeling
متضاد: astute, clever
مشابه: bovine, callous, crass, crude, dense, slow, stupid, thick, thick-skinned

- She was utterly annoyed with him, but being a bit obtuse, he failed to recognize it.
[ترجمه گوگل] او کاملاً از او عصبانی بود، اما از آنجایی که کمی گنگ بود، نتوانست آن را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان] از او به کلی رنجیده خاطر شده بود، اما کمی دورتر از آن بود که بتواند آن را تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: rounded or blunt at the tip.
مترادف: blunt, dull
متضاد: acute
مشابه: pointless, round, rounded

جمله های نمونه

1. an obtuse angle
زاویه ی منفرجه

2. an obtuse pain
درد مبهم

3. she was too obtuse to take my hint
او آنقدر خنگ بود که اشاره ی مرا درک نکرد.

4. I've really been very obtuse and stupid.
[ترجمه گوگل]من واقعاً خیلی گنگ و احمق بوده ام
[ترجمه ترگمان]من واقعا احمق و احمق بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He's being deliberately obtuse.
[ترجمه گوگل]او عمداً گنگ می شود
[ترجمه ترگمان]او عمدا خنگ بازی در می اورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. 'But why?' said Charles, being deliberately obtuse.
[ترجمه علوی] اما چرا؟ چارلز که عمدا خودش رو به خنگی زده بود پرسید
|
[ترجمه گوگل]'اما چرا؟' چارلز که عمدا مبهم بود گفت
[ترجمه ترگمان]اما چرا؟ شارل که از عمد خنگ بود گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Perhaps I'm being obtuse, but what has all this got to do with me?
[ترجمه علوی] شاید خنگ باشم، اما اینا چه ربطی به من داره؟
|
[ترجمه گوگل]شاید من دارم کج رفتار می کنم، اما همه اینها چه ربطی به من دارد؟
[ترجمه ترگمان]شاید من کندذهن هستم، اما این چه ربطی به من دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Heather tried to be as obtuse as she could.
[ترجمه گوگل]هدر سعی کرد تا جایی که می‌توانست گنگ باشد
[ترجمه ترگمان] هدر سعی کرد تا جایی که می تونست آروم تر عمل کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We shall never know because the obtuse camera angle, from midwicket, provided insufficient evidence.
[ترجمه گوگل]ما هرگز نخواهیم فهمید زیرا زاویه مبهم دوربین، از میانه، شواهد کافی را ارائه نمی دهد
[ترجمه ترگمان]ما هرگز نمی دانیم چرا که زاویه منفرجه، از midwicket، شواهد کافی را فراهم می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It had strange obtuse teeth, he thought it was part of an old church clock. Very elegant tapered spoke-arms.
[ترجمه گوگل]دندان‌های منفرد عجیبی داشت، او فکر می‌کرد که بخشی از ساعت کلیسای قدیمی است بازوهای مخروطی بسیار زیبا
[ترجمه ترگمان]او فکر می کرد که این قسمتی از یک ساعت قدیمی کلیسای قدیمی است خیلی با سلیقه و با ملایمت حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Are you being deliberately obtuse?
[ترجمه گوگل]آیا شما عمدا لجبازی می کنید؟
[ترجمه ترگمان]تو از عمد خنگ بازی در میاری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Even the deeply obtuse can be seized by kamikaze zeal.
[ترجمه گوگل]غیرت کامیکازه حتی افراد عمیقاً مبهم را می توان گرفت
[ترجمه ترگمان]حتی the های روانی هم میتونه توسط zeal kamikaze تسخیر شده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How today's youngsters are obtuse!
[ترجمه گوگل]چقدر جوان های امروزی کثیف هستند!
[ترجمه ترگمان]نوجوانان امروزی چقدر ساده لوح هستند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Let be the obtuse angle between two adjacent faces of the solid.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید زاویه منفرد بین دو وجه مجاور جسم جامد باشد
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید زاویه منفرجه میان دو چهره مجاور جامد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was either normally stupid or being deliberately obtuse.
[ترجمه گوگل]او یا معمولاً احمق بود یا عمداً گنگ بود
[ترجمه ترگمان]او یا در حالت عادی احمق یا کودن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کند ذهن (صفت)
dumb, dimwitted, stupid, beef-brained, imbecile, obtuse, retardate, slow-witted

بی حس (صفت)
senseless, passive, dead, vapid, torpid, obtuse, insentient, insensible, callous, unfeeling, stolid, insensitive, numb, impassible, insensate, impassive

منفرجه (صفت)
obtuse

تخصصی

[زمین شناسی] منفرجه، باز کُند و بی نوک یا گرد شده مانند آنچه که در یک برگ وجود دارد.
[ریاضیات] منفرجه، منفرجه الزاویه، منفرج الزاویه

انگلیسی به انگلیسی

• slow, foolish, stupid; blunt; of an angle between 90 and 180 degrees (geometry); having blunt-tipped leaves (botany)
someone who is obtuse has difficulty understanding things, or makes no effort to understand them; a formal use.
an obtuse angle is between 90? and 180?; a technical term in mathematics.
an obtuse angle is between 90? and 180?; a technical term in mathematics.
an obtuse angle is between 90? and 180?; a technical term in mathematics.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Slow to understand or perceive 🧠🙄
🔍 مترادف: Dull
✅ مثال: His obtuse reaction to the simple question surprised everyone in the meeting.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : obtuseness / obtusity
✅️ صفت ( adjective ) : obtuse
✅️ قید ( adverb ) : obtusely
گشاده
obtuse ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: نوک کند
تعریف: ویژگی حاشیه های رأسی یا قاعده ای تقریباً راست با زاویۀ تقاطع بیش از 90 درجه
1.
annoyingly insensitive or slow to understand
Dumb
Dull
Insensitive
2. Blunt

۱ - زاویه منفجره 1a: not pointed or acute : BLUNT
b ( 1 ) of an angle : exceeding 90 degrees but less than 180 degrees
( 2 ) : having an obtuse angle
an obtuse triangle
cof a leaf : rounded at the free end
...
[مشاهده متن کامل]

کند ذهن 2a: lacking sharpness or quickness of sensibility or intellect : INSENSITIVE, STUPID
He is too obtuse to take a hint.
- نامفهوم b: difficult to comprehend : not clear or precise in thought or expression
It is also, unfortunately, ill - written, and at times obtuse and often trivial.

کند ذهن
صفت : کند ذهن، احمق، stupid
قید : احمقانه
تلفظ : إبتوس

بپرس