obtain

/əbˈteɪn//əbˈteɪn/

معنی: بدست اوردن، حاصل کردن، گرفتن، فراهم کردن
معانی دیگر: به دست آوردن، گیر آوردن، کسب کردن، فراهم آوردن، وجود داشتن (شرایط و غیره)، حکم فرما بودن، فراهم بودن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: obtains, obtaining, obtained
• : تعریف: to gain possession of; acquire.
مترادف: acquire, gain, get, pick up, procure, secure
مشابه: accession, achieve, annex, attain, buy, earn, garner, grab, purchase, reap, receive, take, win

- He obtained his college degree in just three years.
[ترجمه مهدی نجفی] در عرض این سه سال مدرک دانشگاهی اش را گرفت
|
[ترجمه محسن جی] او مدرک دانشگاهی اش را فقط در عرض سه سال گرفت!
|
[ترجمه گوگل] او فقط در سه سال مدرک دانشگاهی خود را گرفت
[ترجمه ترگمان] او مدرک دانشگاهی خود را در عرض سه سال به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police asked him where he had obtained the stolen property.
[ترجمه محمد] پلیس از او پرسید، مال دزدی از کجا به دست او آمده است.
|
[ترجمه محدثه] پلیس از او پرسید که مال دزدی را از کجا به دست آورده است
|
[ترجمه گوگل] پلیس از او پرسید که اموال مسروقه را از کجا به دست آورده است
[ترجمه ترگمان] پلیس از او پرسید که از کجا پول دزدیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: obtainable (adj.)
• : تعریف: to be customary; prevail.
مترادف: endure, prevail, reign, remain, rule
مشابه: apply, be, exist, linger, persist, stand, survive

- The traditional values of the founders of this community still obtain here.
[ترجمه محسن جی] ارزش های سنتی بنیان گذاران این کامیونیتی هنوز اینجا حکم فرماست
|
[ترجمه گوگل] ارزش های سنتی بنیانگذاران این جامعه هنوز هم در اینجا به دست می آید
[ترجمه ترگمان] ارزش های سنتی بنیانگذاران این جامعه هنوز در اینجا به دست می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. obtain (or resign) a cure
(انگلیس) مقام کشیشی به دست آوردن (یا از آن استعفا دادن)

2. i could not obtain a copy of her book
نتوانستم نسخه ای از کتاب او را گیر بیاورم.

3. in order to obtain british citizenship
برای به دست آوردن شهروندی انگلیس

4. you must first obtain the necessary information
شما باید اول اطلاعات لازم را به دست آورید.

5. his perennial efforts to obtain a passort
کوشش های مکرر او برای گرفتن پاسپورت

6. those conditions no longer obtain
آن شرایط دیگر وجود ندارد.

7. The local authority may assist you to obtain alternative accommodation.
[ترجمه گوگل]مقامات محلی ممکن است به شما کمک کنند تا مسکن جایگزین دریافت کنید
[ترجمه ترگمان]مقامات محلی ممکن است به شما در کسب اقامت جایگزین کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Where can I obtain a copy of her latest book?
[ترجمه گوگل]از کجا می توانم نسخه ای از آخرین کتاب او را تهیه کنم؟
[ترجمه ترگمان]در کجا می توانم نسخه ای از آخرین کتاب او را به دست بیاورم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Where can I obtain the book?
[ترجمه گوگل]از کجا می توانم کتاب را تهیه کنم؟
[ترجمه ترگمان]در کجا می توانم کتاب را بدست بیاورم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I haven't been able to obtain that book.
[ترجمه گوگل]من نتوانستم آن کتاب را تهیه کنم
[ترجمه ترگمان]من نتونستم اون کتاب رو بدست بیارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The police are trying to obtain a more accurate picture of crime levels.
[ترجمه گوگل]پلیس در تلاش است تا تصویر دقیق تری از میزان جرم و جنایت به دست آورد
[ترجمه ترگمان]پلیس در تلاش است تا تصویری دقیق تر از سطح جرم به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Underage youths can obtain alcohol from their older friends.
[ترجمه گوگل]جوانان زیر سن قانونی می توانند از دوستان بزرگتر خود الکل تهیه کنند
[ترجمه ترگمان]افراد کم سن و سال می توانند الکل را از دوستان قدیمی خود به دست آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The secret police tortured him to obtain information.
[ترجمه گوگل]پلیس مخفی برای کسب اطلاعات او را شکنجه کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس مخفی او را شکنجه داد تا اطلاعات کسب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The police were able to obtain a set of fingerprints from the suspect.
[ترجمه گوگل]پلیس توانست از مظنون یک سری اثر انگشت بگیرد
[ترجمه ترگمان]پلیس توانست یک سری اثر انگشت از این مظنون بدست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Anglers are required to obtain prior authorization from the park keeper.
[ترجمه گوگل]ماهیگیران موظفند مجوز قبلی را از نگهبان پارک دریافت کنند
[ترجمه ترگمان]برای بدست آوردن مجوز قبلی از نگهدارنده پارک، Anglers لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. You can also obtain knowledge through practice.
[ترجمه گوگل]شما همچنین می توانید از طریق تمرین دانش کسب کنید
[ترجمه ترگمان]همچنین می توانید از طریق عمل دانش کسب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I was fortunate enough to obtain a research studentship at Stanford.
[ترجمه گوگل]من به اندازه کافی خوش شانس بودم که یک دانشجوی تحقیقاتی در استنفورد به دست آوردم
[ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی خوش شانس بودم که یک studentship تحقیقاتی در دانشگاه استنفورد به دست بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He admitted conspiring to obtain property by deception.
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که برای به دست آوردن مال با فریب توطئه کرده است
[ترجمه ترگمان]او به توطئه برای بدست آوردن اموال از طریق فریب اعتراف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I finally managed to obtain a copy of the report.
[ترجمه گوگل]در نهایت موفق به دریافت نسخه ای از گزارش شدم
[ترجمه ترگمان]بالاخره توانستم یک کپی از گزارش را به دست بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدست اوردن (فعل)
win, attain, get, gain, receive, have, acquire, earn, procure, obtain, reap, enter, catch

حاصل کردن (فعل)
get, acquire, obtain, afford, generate

گرفتن (فعل)
snatch, grab, cease, take, receive, obtain, hold, assume, engage, capture, pickup, catch, kindle, gripe, nail, educe, detract, devest, enkindle, obturate, wed

فراهم کردن (فعل)
get, collect, establish, obtain, troop, create

تخصصی

[ریاضیات] به دست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن

انگلیسی به انگلیسی

• acquire, come by; procure, secure; earn, achieve
if you obtain something, you get it or achieve it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

حصول / تهیه کردن
تحصیل کردن
به دست آوردن، در دسترس بودن
مثال: She obtained a copy of the report from the office.
او یک نسخه از گزارش را از دفتر به دست آورد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
Acquire = Obtain
البته یه تفاوت کوچیکی دارن که قابل اغماضه.
obtain ( v ) ( əbˈteɪn ) =to get sth, especially by making an effort, e. g. I finally managed to obtain a copy of the report. =to exist, e. g. These conditions no longer obtain. obtainable ( adj )
obtain
به دست آوردن
obtain = originate in = derive = gain
جلب کردن
به وجود آمدن، ایجاد کردن، تولید کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : obtain
✅️ اسم ( noun ) : obtention
✅️ صفت ( adjective ) : obtainable
✅️ قید ( adverb ) : _
لانگمن
Get, continues to exsit
خریدن
منبع: کتاب ۵۰۴کلمه کاملا ضروری
نشان دادن، آشکار کردن
صادر کردن ( شناسنامه، ویزا و. . . )
معنی با پیشنهادمن
gainمترادف
اخذ کردن
بدست اوردن
در حقوق:منعقد کردن
گرفتن
تهیه کردن

دست یافتن به، نیل آمدن، تحصیل کردن، تحصیل، حصول
1. کسب کردن، به دست آوردن
2. در مورد شرایط، سیستم و قوانین به معنای " همینجوری موندن" معنی میشه
دریافت کردن
در معنای فرمال و رسمی به معنی موظف بودن یا در قید بودن هست
مهیا کردن
به وجود آوردن
تهیه کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس