obstinacy

/ˈɑːbstənəsi//ˈɒbstɪnəsi/

معنی: عناد، سرکشی، سر سختی، لجاجت
معانی دیگر: خیره سری، یک دندگی، لجبازی، (به ویژه بیماری) دیر درمانی، مقاومت در مقابل درمان، مداومت، دیر پایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: obstinacies
(1) تعریف: the state or quality of being stubborn; stubbornness.
متضاد: flexibility

(2) تعریف: an instance of stubborn behavior.

جمله های نمونه

1. obstinacy prevented her from apologizing
از روی لجبازی از معذرت خواهی خود داری کرد.

2. the obstinacy of tuberculosis
دیردرمانی مرض سل

3. It is a very accountable obstinacy.
[ترجمه گوگل]این یک لجبازی بسیار پاسخگو است
[ترجمه ترگمان]این لجاجت محض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sheer obstinacy prevented her from apologizing.
[ترجمه گوگل]لجبازی محض مانع از عذرخواهی او شد
[ترجمه ترگمان]لجاجت و لجاجت مانع او می شد که از او عذرخواهی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His obstinacy was irritating.
[ترجمه گوگل]لجبازی او آزاردهنده بود
[ترجمه ترگمان]لجاجت او از خشم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But it was bigoted political obstinacy, not courage, which induced him to refuse to devalue the pound.
[ترجمه گوگل]اما این لجاجت سیاسی متعصبانه بود و نه شجاعت که او را وادار کرد از کاهش ارزش پوند امتناع کند
[ترجمه ترگمان]اما این لجاجت سیاسی نبود، نه شجاعت، نه شجاعت، که او را مجبور می کرد تا پا به پا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Colonel Fergusson nodded indulgently at such pertness and obstinacy, but held his peace.
[ترجمه گوگل]سرهنگ فرگوسن به این لجبازی و لجبازی با صراحت سری تکان داد، اما سکوت کرد
[ترجمه ترگمان]سرهنگ Fergusson با این گستاخی و لجاجت سر تکان داد، اما آرامش خود را حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In his obstinacy Hung - chien refused to eat anything the Chous had sent.
[ترجمه گوگل]هونگ چین در سرسختی خود از خوردن هر چیزی که چوس فرستاده بود خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]در لجاجت او بود که از خوردن چیزی که Chous فرستاده بود، خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Such believe led to their self-will, obstinacy and irresponsibility.
[ترجمه گوگل]چنین اعتقادی منجر به خودخواهی، لجبازی و بی مسئولیتی آنها شد
[ترجمه ترگمان]چنین اعتقادی به اراده و will آن ها منجر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Such believe led to their self-will, obstinacy and irresponsibility, caring for nothing and uninhabited, .
[ترجمه گوگل]چنین اعتقادی به خودخواهی، لجاجت و بی مسئولیتی، اهمیت دادن به هیچ و خالی از سکنه آنها منجر شد
[ترجمه ترگمان]چنین اعتقادی به اراده و اراده و وظیفه و وظیفه، به هیچ چیز و غیر مس کون منتهی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His obstinacy was bruited about the country - side, and caused great consternation.
[ترجمه گوگل]لجبازی او در مورد کشور آسیب دید و باعث حیرت شدید شد
[ترجمه ترگمان]لجاجت او در این ناحیه شیوع یافت و موجب ناراحتی شدیدی گردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He bitted the file to English obstinacy and broke his teeth.
[ترجمه گوگل]او پرونده را به لجبازی انگلیسی گاز گرفت و دندان هایش شکست
[ترجمه ترگمان]او در حالی که دندان هایش را به هم می فشرد گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has a streak of obstinacy in him.
[ترجمه گوگل]او رگه ای از لجبازی در خود دارد
[ترجمه ترگمان]در او نوعی لجاجت و لجاجت در سر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Tough Bill had no patience with an obstinacy which could only result in loss to himself, and on the last occasion he flung both Strickland and Captain Nichols out of his house without more ado.
[ترجمه گوگل]بیل سرسخت با لجبازی که فقط می‌توانست به ضرر خودش تمام شود، صبر نداشت، و در آخرین موقعیت هم استریکلند و هم کاپیتان نیکولز را بدون هیچ حرفی از خانه‌اش بیرون کرد
[ترجمه ترگمان]بیل لش صبر و شکیبایی نداشت که نتیجه اش را از دست بدهد و آخرین بار هم استری کلند و ناخدا نیکلس را بدون اتلاف وقت به بیرون پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her obstinacy has me up a tree.
[ترجمه گوگل]لجبازی او مرا از درخت بلند کرده است
[ترجمه ترگمان]لجاجت او باعث شده که من یک درخت پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عناد (اسم)
malice, animus, obstinacy, rebellion, contumacy

سرکشی (اسم)
disobedience, obstinacy, rebellion, contumacy, inspection, mutiny, insubordination, recalcitrance, recalcitrancy, indiscipline

سر سختی (اسم)
tenacity, subsistence, obstinacy, endurance, recalcitrance, recalcitrancy, pertinacity

لجاجت (اسم)
obstinacy, pertinacity, grouch, obduracy

انگلیسی به انگلیسی

• stubbornness, willfulness, unwavering determination
obstinacy is obstinate behaviour.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Stubbornness or unwillingness to change 🚫 😤
🔍 مترادف: Stubbornness
✅ مثال: Her obstinacy in refusing help made the situation worse.
[ترجمه متون اسلامی، سالار منافی اناری] لجاج
لجاجت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : obstinacy
✅️ صفت ( adjective ) : obstinate
✅️ قید ( adverb ) : obstinately

بپرس