obstacle

/ˈɑːbstəkl̩//ˈɒbstəkl̩/

معنی: مانع، محظور، سد، انسداد، گیر، مشکل، رادع، رداع، سد جلو راه، پاگیر
معانی دیگر: رهگیر، راه گیر، راه بند، جلوگیر، گذر بند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: that which impedes or prevents forward movement or progress; obstruction.
مترادف: bar, barrier, hurdle, impediment, obstruction
متضاد: advantage, aid, help
مشابه: balk, barricade, block, blockade, check, deterrent, drawback, hindrance, roadblock, rub, snag, stop, stumbling block

- The obstacle in the train's path turned out to be a cow.
[ترجمه سارا بلا] مانعی که در سر راه قطار بود گاو از آب در آمد
|
[ترجمه حمید رشیدی] معلوم شد که گاوی سد راه قطار شده است.
|
[ترجمه گوگل] معلوم شد که مانع سر راه قطار یک گاو بوده است
[ترجمه ترگمان] مانعی که در مسیر قطار بود تبدیل به گاو می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The fence proved to be no obstacle for the deer, who easily jumped over it.
[ترجمه مهدی] ثابت شده که فنس نمیتواند مانعی برای گوزن باشد که قادر است به راحتی از روی آن بپرد
|
[ترجمه گوگل] حصار هیچ مانعی برای آهوها نبود و به راحتی از روی آن پرید
[ترجمه ترگمان] حصار ثابت کرد که مانعی برای گوزن نیست و به آسانی از روی آن پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The road to success is often strewn with obstacles.
[ترجمه Violet] جاده موفقیت اغلب پر از موانع است
|
[ترجمه حمید] جاده های موفقیت غالبا با موانع مواجه میشوند.
|
[ترجمه گوگل] راه موفقیت اغلب با موانعی پر شده است
[ترجمه ترگمان] راه موفقیت اغلب با موانع پر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. obstacle race
(مسابقه) دو صحرایی با مانع

2. bureaucracy is the biggest obstacle to economic progress
دیوان سالاری بزرگترین مانع پیشرفت اقتصادی است.

3. the removal of an obstacle in the throat
رفع آنچه که راه گلو را بسته است

4. her father's objection was their only obstacle
مخالفت پدر دختر یگانه مانع آنها بود.

5. Prejudice is often an obstacle to harmony among people.
[ترجمه گوگل]تعصب اغلب مانعی برای هماهنگی بین مردم است
[ترجمه ترگمان]تعصب اغلب مانعی بر سر راه هماهنگی میان مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The greatest obstacle to progress is prejudice.
[ترجمه گوگل]بزرگترین مانع پیشرفت، تعصب است
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین مانع پیشرفت، تعصب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fear of change is an obstacle to progress.
[ترجمه گوگل]ترس از تغییر مانع پیشرفت است
[ترجمه ترگمان]ترس از تغییر مانعی بر سر راه پیشرفت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her father's opposition remained only their obstacle.
[ترجمه گوگل]مخالفت پدرش تنها مانع آنها باقی ماند
[ترجمه ترگمان]مخالفت پدرش تنها مانع آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The attitude of the unions is a serious obstacle.
[ترجمه گوگل]نگرش اتحادیه ها یک مانع جدی است
[ترجمه ترگمان]نگرش اتحادیه ها یک مانع جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The biggest obstacle in our way was a tree trunk in the road.
[ترجمه گوگل]بزرگترین مانع سر راه ما یک تنه درخت در جاده بود
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین مانع راه ما تنه درختی در جاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. could be an obstacle to an arms agreement.
[ترجمه گوگل]می تواند مانعی برای توافق تسلیحاتی باشد
[ترجمه ترگمان]میتونه مانع یه توافق اسلحه باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Lack of money has proved an almost insurmountable obstacle.
[ترجمه گوگل]کمبود پول یک مانع تقریباً غیرقابل عبور است
[ترجمه ترگمان]فقدان پول، مانعی تقریبا غیرقابل رفع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The release of prisoners remains an obstacle in the path of a peace agreement.
[ترجمه گوگل]آزادی زندانیان همچنان مانعی بر سر راه توافق صلح است
[ترجمه ترگمان]آزادی زندانیان مانعی بر سر راه قرارداد صلح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She felt that her family was an obstacle to her work.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که خانواده اش مانعی برای کار او هستند
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که خانواده اش مانع کار او شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A lack of qualifications can be a major obstacle to finding a job.
[ترجمه گوگل]فقدان صلاحیت ها می تواند مانع بزرگی برای یافتن شغل باشد
[ترجمه ترگمان]عدم صلاحیت می تواند مانع بزرگی برای یافتن کار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The MP claims that there is now no obstacle to him standing at the next general election.
[ترجمه گوگل]این نماینده مجلس مدعی است که اکنون هیچ مانعی برای حضور او در انتخابات عمومی بعدی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]نماینده مجلس ادعا می کند که در حال حاضر هیچ مانعی برای ایستادن در انتخابات عمومی بعدی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He took a leap over an obstacle.
[ترجمه گوگل]از روی مانعی پرش کرد
[ترجمه ترگمان]از روی مانعی رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The huge distances involved have proved an obstacle to communication between villages.
[ترجمه گوگل]فواصل بسیار زیاد مانعی بر سر راه ارتباط بین روستاها شده است
[ترجمه ترگمان]فواصل بسیار زیاد، مانعی بر سر راه ارتباطی بین روستاها به اثبات رسیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The agreement removes the last serious obstacle to the signing of the arms treaty.
[ترجمه گوگل]این توافق آخرین مانع جدی برای امضای معاهده تسلیحاتی را برطرف می کند
[ترجمه ترگمان]این توافق آخرین مانع جدی برای امضای معاهده سلاح ها را حذف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مانع (اسم)
stay, bar, hitch, let, shackle, fetter, dyke, dike, balk, hindrance, obstacle, barrier, impediment, hurdle, embargo, barricade, bamboo curtain, hedge, handicap, curtain, blockage, setback, drawback, snag, massif, crimp, lock, encumbrance, hindering, holdback, stumbling block

محظور (اسم)
hitch, difficulty, balk, obstacle, impediment, embargo

سد (اسم)
dyke, dike, dam, block, obstacle, barrier, wall, sluice, rampart, massif, stank, stoppage

انسداد (اسم)
let, choke, block, obstacle, blockade, obstruction, blockage, occlusion, blocking, stockade, impassability, padlock, tie-up

گیر (اسم)
scrape, fix, entanglement, hitch, trap, obstacle, impediment, bug, gripe, impasse, snag, embroglio, holdback, holdfast, kink, tanglement

مشکل (اسم)
knot, difficulty, obstacle, problem

رادع (اسم)
obstacle, impediment

رداع (اسم)
obstacle

سد جلو راه (اسم)
obstacle

پاگیر (اسم)
obstacle

تخصصی

[عمران و معماری] مانع
[برق و الکترونیک] مانع
[مهندسی گاز] مانع
[زمین شناسی] موانع طبیعى یا مصنوعى که از حرکت نیروها جلوگیرى مى کند
[ریاضیات] سد، مانع

انگلیسی به انگلیسی

• obstruction, impediment, hindrance
an obstacle is something which makes it difficult for you to go forward or do something.

پیشنهاد کاربران

obstacle ( n ) ( ɑbstɪkl ) =a thing, a situation, etc. that makes it difficult for you to do sth, e. g. We have managed to overcome all the obstacles that have been placed in our path.
obstacle
مشکل سر راه
مسئله
دشواری
مانع، سد، انسداد
یک جمله خوب دارم. . . من برای رسیدن به آرزو هایم مانعی را جدی نمی گیرم . اگر دوست داشتید بنویسید
مانع
پاگیر
مانع ( کسی ) سد راه کسی
در مسابقات ( مانع )
=obstacle =Roadblock
a situation that prevents further progress
وقفه

بپرس