obsolesce


معنی: از رواج افتادن، کهنه شدن
معانی دیگر: مهجور شدن یا بودن، فرتوت شدن، از پسند افتادن، منسو  شدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: obsolesces, obsolescing, obsolesced
• : تعریف: to become or be in the process of becoming obsolete.
مشابه: date, lapse

مترادف ها

از رواج افتادن (اسم)
obsolesce

کهنه شدن (فعل)
age, rag, fossilize, obsolesce, outwear, superannuate

پیشنهاد کاربران

بپرس