• : تعریف: of, pertaining to, characterized by, or causing an obsession. • مترادف: compulsive, driven, fixated • مشابه: absorbed, ardent, fanatical, immersed, neurotic, rabid
- His obsessive cleanliness had begun to worry his wife.
[ترجمه سمیرا] وسواس او به تمیزی موجب نگرانی همسرش شد
|
[ترجمه aida] وسواس او به تمیزی باعث نگرانی همسرش شد
|
[ترجمه سعید] تمییزی وسواس گونه ی او باعث نگرانی همسرش شد.
|
[ترجمه گوگل] نظافت وسواس گونه او باعث نگرانی همسرش شده بود [ترجمه ترگمان] نظافت obsessive شروع به نگرانی همسرش کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She often engages in obsessive behavior.
[ترجمه گوگل] او اغلب درگیر رفتار وسواسی است [ترجمه ترگمان] او اغلب در رفتار وسواس دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Gambling can become obsessive.
[ترجمه علیرضا] قمار می تواند وسوسه انگیز باشد.
|
[ترجمه گوگل] قمار می تواند به وسواس تبدیل شود [ترجمه ترگمان] قماربازی می تواند به صورت عقده ای درآمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. an obsessive nurse
پرستار وسواسی
2. she is obsessive about cleanliness
او در پاکیزگی وسواس دارد.
3. Williams is obsessive about motor racing.
[ترجمه حسینی] ویلیامز عقده موتور سواری دارد.
|
[ترجمه گوگل]ویلیامز در مورد مسابقات اتومبیل رانی وسواس زیادی دارد [ترجمه ترگمان]ویلیامز در مورد مسابقات موتوری وسواس دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He's becoming more and more obsessive about punctuality.
[ترجمه گوگل]او بیشتر و بیشتر در مورد وقت شناسی وسواس بیشتری پیدا می کند [ترجمه ترگمان]او نسبت به وقت شناسی بیشتر وسواس دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. His son had an obsessive drive to gain his father's approval.
[ترجمه H-SH] پسر انگیزه وسواس گونه ای برای جلب تایید پدرش داشت.
|
[ترجمه گوگل]پسرش میل وسواس گونه ای برای جلب رضایت پدرش داشت [ترجمه ترگمان]پسرش رانندگی وسواس گونه داشت که موافقت پدرش را جلب کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. An obsessive search for our inner selves, far from saving the world, could send us all mad.
[ترجمه گوگل]جستجوی وسواس گونه برای درون ما، به دور از نجات جهان، می تواند همه ما را دیوانه کند [ترجمه ترگمان]یک جست قوی برای خود ما، دور از نجات دنیا، ممکن است همه ما را دیوانه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Obsessive perfectionism can be very irritating.
[ترجمه گوگل]کمال گرایی وسواسی می تواند بسیار آزاردهنده باشد [ترجمه ترگمان]Obsessive perfectionism می تواند بسیار آزاردهنده باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I try to stay fit, but I'm not obsessive about it.
[ترجمه گوگل]سعی می کنم تناسب اندام را حفظ کنم، اما در این مورد وسواسی ندارم [ترجمه ترگمان]سعی می کنم جا به جا بمانم، اما در این مورد وسواس ندارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Don't become obsessive about weighing yourself - I very rarely step on the scales.
[ترجمه گوگل]در مورد وزن کردن خود وسواس نکنید - من به ندرت پا روی ترازو می گذارم [ترجمه ترگمان]در مورد وزن کردن خودتان وسواس پیدا نکنید - من به ندرت در مقیاس ها قدم بر می داشتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She's obsessive about punctuality.
[ترجمه گوگل]او در مورد وقت شناسی وسواس دارد [ترجمه ترگمان] اون در مورد وقت شناسی وسواس داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The care of the interior demands an obsessive habit of mind.
[ترجمه گوگل]مراقبت از فضای داخلی نیاز به یک عادت ذهنی وسواس گونه دارد [ترجمه ترگمان]مراقبت از فضای داخلی یک عادت وسواس فکری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. His son was obsessive about music, mastering classical, folk and rock modes with alarming rapidity.
[ترجمه گوگل]پسرش در مورد موسیقی وسواس داشت و با سرعتی نگران کننده به حالت های کلاسیک، فولک و راک تسلط داشت [ترجمه ترگمان]پسرش وسواسی درباره موسیقی، تسلط بر موسیقی کلاسیک، فولکلور و شیوه های راک با سرعت هشدار دهنده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. This should annoy players who are obsessive about mapping details.
[ترجمه گوگل]این باید بازیکنانی را که در مورد جزئیات نقشه برداری وسواس دارند آزار دهد [ترجمه ترگمان]این مساله باید بازیکنان را ناراحت کند که در مورد جزئیات نقشه برداری وسواس دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He caricatured her as an obsessive spinster, and she became a footnote in biographies of Wells.
[ترجمه گوگل]او او را بهعنوان یک مرد وسواسی کاریکاتور کرد و او به پاورقی در بیوگرافی ولز تبدیل شد [ترجمه ترگمان]او را به عنوان یک دختر ثروتمند دوست می داشت، و در biographies of در footnote [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The portrait is hyper-real, with almost obsessive attention to surface, to clothing.
[ترجمه گوگل]پرتره فوق واقعی است، با توجه تقریباً وسواسی به سطح، به لباس [ترجمه ترگمان]پرتره بیش از حد واقعی است، و تقریبا توجه وسواس به سطح دارد، تا لباس [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• compulsive; having a tendency to be obsessed if someone's behaviour is obsessive, they cannot stop doing something or thinking about something; used showing disapproval.
پیشنهاد کاربران
1. وسواسی. ناشی از وسواس. وسواس گونه. ( مربوط به ) وسواس 2. وسواس برانگیز 3. آدم وسواسی مثال: a degree of caution that verged on the obsessive اندازه {ای} از احتیاط و هوشیاری که{به حالت} وسواس گونه نزدیک می شد.
try to stay fit, but I’m not obsessive about it. من سعی می کنم روی فرم بمانم ولی وسواسی نیستم روی آگ
آدم واسواسی
خوره هم معنی میدهد مثال: targeted group of people whom you really want to help—like, say, new moms in Austin, cyclists, freelance writers, and taco obsessives ( like me! ) .
از نظر کاربردی توی فلسفه ، ابسسیو یعنی وقتی شما به یه چیز واحدی گیر بدی، نقطه مقابل تکثرگرایی. مثلا در اینجا آیرابرلین نویسنده کتاب خارپش و روباه ص۱۰۱ ، میگه: آن چشم انداز واحد من، که دنبالش می گردم چیست؟ کثرت گرایی یا لیبرالیسم که نیست، همه این ارزشهای متضاد و سایر موارد آن. اینها مال کسی نیست که به یک چیز گیر داده باشد. من همه چیز را به آن دید واحد تقلیل نمی دهم. ... [مشاهده متن کامل]
What is my unitary vision, which I strive after? Not pluralism or liberalism, all these conflicting values and all the rest of it. That’s not an �obsessive �vision. I don’t reduce everything to that .