obsessed with

انگلیسی به انگلیسی

• dominated by the thought of

پیشنهاد کاربران

درگیر چیزی بودن
وابستگی بیمارگونه داشتن
شیفته چیزی شدن
خودمونیش میشه قفلی زدن روی چیزی یا کسی
Lots of young girls are absessed hit their weight
بسیاری از دخترای جوون دل مشغولی ( درگیر ) وزنشونو دارن.
به قول خودمون کشته مرده ش بودن
خودمانی:تو نخ کسی یا چیزی بودن
دلبستگی بیش از حد
گیر کردن گلو پیش کسی
تمرکز بیش از حد روی چیزی/کسی، قفلی زدن، کلید کردن
با کسی یا چیزی خو گرفتن
فکر و ذکر کسی چیزی بودن
دلمشغولی
اشتغال ذهنی
مشغولیت
افکار وسواس گونه در مورد چیزی داشتن، درگیری فکری در مورد چیزی داشتن
اعتیاد، وسواس، عادت، خو گرفته، چرخ دنده ساعت، تسلیم شده، معتاد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس