obscurity

/əbˈskjʊrəti//əbˈskjʊərɪti/

معنی: ابهام، گمنامی، تیرگی، تاری
معانی دیگر: تاریکی، نا آشکاری، گنگی، عدم صراحت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: obscurities
(1) تعریف: the state or condition of being dark or dim.

- It was impossible to make out the man's face in the obscurity of the cellar.
[ترجمه گوگل] تشخیص چهره مرد در گمنامی سرداب غیرممکن بود
[ترجمه ترگمان] غیر ممکن بود که صورت مرد را در تاریکی سرداب تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the state or condition of being unknown.
متضاد: celebrity, fame, glory, limelight
مشابه: ambiguity, opacity

- As an artist, he was rescued from obscurity when one of his works turned up in a famous collection.
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک هنرمند، زمانی که یکی از آثارش در یک مجموعه معروف پیدا شد، از گمنامی نجات یافت
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک هنرمند از گمنامی رهایی یافت که یکی از آثار او به مجموعه مشهوری بدل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: that which is obscure.
متضاد: clarity

جمله های نمونه

1. He spent most of his life working in obscurity.
[ترجمه گوگل]او بیشتر عمر خود را به کار در گمنامی گذراند
[ترجمه ترگمان]بیشتر عمرش را در گمنامی به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The group produced two albums before disappearing into obscurity.
[ترجمه گوگل]این گروه قبل از ناپدید شدن در گمنامی دو آلبوم تولید کرد
[ترجمه ترگمان]گروه قبل از ناپدید شدن در تاریکی دو آلبوم تولید می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. After languishing in obscurity for many years, her early novels have recently been rediscovered.
[ترجمه گوگل]رمان‌های اولیه او پس از سال‌ها غوطه‌ور شدن در گمنامی، اخیراً دوباره کشف شده‌اند
[ترجمه ترگمان]رمان های اولیه او پس از آن که به مدت چندین سال در گمنامی به سر می برند، اخیرا دوباره کشف شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After many years, his scientific work emerged from obscurity.
[ترجمه گوگل]پس از سالها کار علمی او از گمنامی بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]پس از سال ها، کار علمی او از ابهام بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The course teaches students to avoid ambiguity and obscurity of expression.
[ترجمه گوگل]این دوره به دانشجویان آموزش می دهد که از ابهام و ابهام در بیان خودداری کنند
[ترجمه ترگمان]این دوره به دانش آموزان آموزش می دهد تا از ابهام و ابهام بیان اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was plucked from obscurity to instant stardom.
[ترجمه گوگل]او از گمنامی به ستاره شدن آنی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]او از تاریکی به حال stardom درآمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She rose from obscurity to stardom.
[ترجمه گوگل]او از گمنامی به ستاره شدن رسید
[ترجمه ترگمان]از تاریکی به stardom، از جا برخاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The agency plucked Naomi from obscurity and turned her into one of the world's top models.
[ترجمه گوگل]آژانس نائومی را از گمنامی بیرون کشید و او را به یکی از مدل های برتر جهان تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]این موسسه Naomi را از تاریکی بیرون کشید و او را به یکی از مدل های برتر جهان تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He rose from relative obscurity to worldwide recognition.
[ترجمه گوگل]او از گمنامی نسبی به رسمیت جهانی رسید
[ترجمه ترگمان]او از تاریکی نسبی به رسمیت شناخته شدن در سراسر جهان برخاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He spent his early life in relative obscurity.
[ترجمه گوگل]او زندگی اولیه خود را در گمنامی نسبی گذراند
[ترجمه ترگمان]زندگیش را در تاریکی نسبی سپری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was plucked from obscurity by a Hollywood film producer.
[ترجمه گوگل]او توسط یک تهیه کننده فیلم هالیوود از گمنامی بیرون کشیده شد
[ترجمه ترگمان]او توسط تولید کننده فیلم هالیوودی از تاریکی بیرون کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was plucked from obscurity to star in the film.
[ترجمه گوگل]او از گمنامی بیرون کشیده شد تا در این فیلم بازی کند
[ترجمه ترگمان]او از تاریکی به ستاره فیلم در فیلم دست می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The lace curtains seemed to have survived from obscurity, like the antique gown of a jilted bride.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که پرده‌های توری از گمنامی جان سالم به در برده‌اند، مانند لباس عتیقه‌ای از یک عروس ژولیده
[ترجمه ترگمان]پرده های توری به نظر می رسید که از تاریکی نجات پیدا کرده، مثل لباس رسمی عروس شکست خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dudley tried to sink into obscurity.
[ترجمه گوگل]دادلی سعی کرد در گمنامی غرق شود
[ترجمه ترگمان]دادلی سعی کرد در تاریکی فرو برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. O'Brien died in obscurity.
[ترجمه گوگل]اوبرایان در گمنامی درگذشت
[ترجمه ترگمان]او بر این در تاریکی مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابهام (اسم)
ambiguity, obscurity, equivocation, haze, fog, mist, amphibology, moss

گمنامی (اسم)
obscurity, oblivion, anonymity

تیرگی (اسم)
tension, obscurity, fog, gloom, blur, nigrescence, darkness, turbidity, dimness, feculence

تاری (اسم)
obscurity, opacity, darkness, dimness, umbrage

تخصصی

[برق و الکترونیک] تاریکی، ابهام

انگلیسی به انگلیسی

• that which is obscure; anonymity; unclearness; dimness, darkness
obscurity is the state of being known to very few people.
obscurity is also the quality of being very difficult to understand.

پیشنهاد کاربران

گمنام
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : obscure
✅️ اسم ( noun ) : obscurity / obscurantism
✅️ صفت ( adjective ) : obscure / obscurantist
✅️ قید ( adverb ) : obscurely
گمنام
ناشناخته
مجهلول
ناشناس
هر از گاهی
ابهام ، گمنامی
transparent

بپرس