obloquy

/ˈɒbləkwi//ˈɒbləkwi/

معنی: افترا، بد گویی، ناسزا گویی
معانی دیگر: بد دهنی، هرزه درایی، شماتت، تهمت، سرزنش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: obloquies
مشتقات: obloquial (adj.)
(1) تعریف: abuse or censure, esp. as directed at one by many or by the general public; calumny.
مترادف: calumny, censure
متضاد: praise
مشابه: abuse, animadversion, condemnation, denunciation, disapprobation, disapproval, discredit, invective, rebuke, reproach, scurrility

- Unfortunately, the criminal actions of one officer exposed the whole police department to obloquy.
[ترجمه گوگل] متأسفانه اقدامات جنایتکارانه یک افسر کل اداره پلیس را در معرض ابهام قرار داد
[ترجمه ترگمان] متاسفانه، اقدامات جنایی یک افسر کل اداره پلیس را در معرض خطر قرار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: loss of reputation as a result of such censure.
مترادف: discredit, disgrace, dishonor, disrepute, shame
متضاد: honor
مشابه: contempt, disfavor, ignominy, opprobrium, scandal

جمله های نمونه

1. I have had enough obloquy for one lifetime.
[ترجمه محمد] من برای یک عمر به اندازه کافی ناسزا، بدگویی و بی حرمتی داشته ام.
|
[ترجمه گوگل]من یک عمر به اندازه کافی انسداد داشتم
[ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی obloquy دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They may even invite mild social obloquy.
[ترجمه گوگل]آنها حتی ممکن است به ابهام اجتماعی خفیف دعوت کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها حتی ممکن است obloquy اجتماعی ملایم را هم دعوت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Much of the conventional obloquy that attaches to his name is due to the indignation of hypocrites who hate the frank avowal of evil-doing.
[ترجمه گوگل]بسیاری از سخنان مرسوم که به نام او پیوست می شود به دلیل خشم منافقانی است که از اعتراف صریح به شرارت متنفرند
[ترجمه ترگمان]بیشتر of و obloquy که به نام او بستگی دارد به علت خشم of است که از اعتراف صریح و شرارت آمیز نفرت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I resent the obloquy that you are casting upon my reputation.
[ترجمه گوگل]من از ابهامی که بر آبروی من میزنید ناراحتم
[ترجمه ترگمان]از the که داری آبروی من رو می بری متنفرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I have had enough obloquy for one lifetime ( Anthony Eden ).
[ترجمه گوگل]من یک عمر به اندازه کافی ابله داشتم (آنتونی ادن)
[ترجمه ترگمان]من یک عمر کافی برای یک عمر داشته ام (آنتونی ادن)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the interview, he also compared the obloquy directed at WikiLeaks by the Obama administration and other critics with the "persecution" endured by American Jews in the 1950s.
[ترجمه گوگل]او همچنین در این مصاحبه، مطالبی را که دولت اوباما و دیگر منتقدان به ویکی لیکس ارسال کرده بود، با "آزار و شکنجه" یهودیان آمریکایی در دهه 1950 مقایسه کرد
[ترجمه ترگمان]در این مصاحبه، او همچنین the هدایت شده توسط دولت اوباما و منتقدان دیگر را با \"آزار و اذیت\" یهودیان آمریکایی در دهه ۱۹۵۰ مقایسه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And on top of these there is, of course, the moral obloquy attendant on the cowardly betrayal of a visitor to this shore.
[ترجمه گوگل]و در رأس اینها، البته، متصدی انحراف اخلاقی در مورد خیانت ناجوانمردانه یک بازدیدکننده از این ساحل است
[ترجمه ترگمان]و در بالای این ها، moral و attendant ناشی از خیانت به یک مهمان در این ساحل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He said he was pleased that Richard rated tall within presented obloquy, when with the name Wiseman "I calculate I was predestined to be one theoretical. "
[ترجمه گوگل]او گفت که از اینکه ریچارد با نام وایزمن "حساب می‌کنم من از پیش مقدر شده بودم که یک نفر نظری باشم" قد بلندی را در متن ارائه شده رتبه‌بندی می‌کرد خوشحال است
[ترجمه ترگمان]وی گفت که از این که ریچارد قدش را با نام \"obloquy\" (obloquy)، که با نام \"من محاسبه می کنم که یک تئوری\" شوم، مقدر شده بود، خشنود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Destroy the people's faith in their natural leaders by holding the latter up to contempt, ridicule and obloquy.
[ترجمه گوگل]ایمان مردم را به رهبران طبیعی خود با تحقیر، تمسخر و توهین به رهبران خود از بین ببرید
[ترجمه ترگمان]ایمان مردم به رهبران طبیعی خود را با نگاه داشتن به تحقیر، مسخره کردن و obloquy نابود کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If they did plump for us, they became as much the target for Latin American obloquy as we were.
[ترجمه گوگل]اگر آنها برای ما چاق و چاق بودند، به همان اندازه که ما به هدفی برای ابهامات آمریکای لاتین تبدیل شدند
[ترجمه ترگمان]اگر آن ها برای ما چاق بودند، به همان اندازه که ما بودیم هدف for آمریکای لاتین بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the Xixi local police station office at Chen Mou to obloquy.
[ترجمه گوگل]در دفتر ایستگاه پلیس محلی Xixi در چن موو به obloquy
[ترجمه ترگمان]در دفتر کلانتری محلی Xixi در Chen Mou به obloquy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افترا (اسم)
libel, defamation, accusal, detraction, obloquy, mud

بد گویی (اسم)
defamation, vituperation, vilification, detraction, obloquy, denunciation, malediction, gossip

ناسزا گویی (اسم)
invective, vituperation, obloquy, revilement

انگلیسی به انگلیسی

• public accusation; defamation

پیشنهاد کاربران

ننگ
خفّت
بی آبرویی
بی حرمتی
بد گویی ، ناسزا گفتن
HIS SPEECH WAS FULL OF OBLOQUY TOWARD HIS PARENTS
curse هم معنی فحش و دشنام میده

بپرس