obligor

/ɑːbləˈɡɔːr//ˌɒblɪˈɡɔː/

معنی: بدهکار، مقروض
معانی دیگر: ضامن، متعهد، ملزم، مقرو­

جمله های نمونه

1. The obligor may exercise aaccretionst the assignee any right of set-off accessible to the obligor against the assignor up to the time notice of assignment was accustomed.
[ترجمه گوگل]متعهد له می تواند تا زمانی که اخطار واگذاری عادت کرده است، هر گونه حق تسویه را که برای متعهدله در مقابل واگذارنده قابل دسترسی است، نسبت به انتقال گیرنده اعمال کند
[ترجمه ترگمان]The ممکن است aaccretionst را در اختیار وکیل قرار دهد هر حقی برای دسترسی به the در برابر the تا زمانی که توجه به تکلیف معین شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The obligee may assert against the new obligor all its rights to payment or other performance under the contract in account of the obligation transferred.
[ترجمه گوگل]متعهد له می تواند در مقابل متعهد جدید تمام حقوق خود را برای پرداخت و یا سایر عملکردها طبق قرارداد به دلیل تعهد منتقل شده مطالبه کند
[ترجمه ترگمان]The ممکن است بر علیه obligor جدید تمام حقوق خود برای پرداخت یا عملکرد دیگر تحت قرارداد به حساب سپرده شده تاکید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Intangibles: pledgor, amount, quantity, third party obligor, attached security interest, etc.
[ترجمه گوگل]دارایی های نامشهود: متعهد، مبلغ، مقدار، متعهد شخص ثالث، سود وثیقه و غیره
[ترجمه ترگمان]intangibles: pledgor، مقدار، کمیت، ثالث party، علایق امنیتی، و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. "Surety" includes a guarantor or other secondary obligor.
[ترجمه گوگل]«ضامن» شامل ضامن یا متعهد ثانوی دیگر می شود
[ترجمه ترگمان]\"Surety\" شامل یک ضامن یا دیگر obligor ثانویه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Upon the application and justification of the divestiture obligor, the Ministry of Commerce may properly extend the time limit for ownership transfer, as the case may be.
[ترجمه گوگل]با درخواست و توجیه متعهد واگذاری، وزارت بازرگانی می تواند حسب مورد مهلت انتقال مالکیت را به نحو مقتضی تمدید کند
[ترجمه ترگمان]به محض درخواست و توجیه the divestiture، وزارت بازرگانی ممکن است به خوبی محدوده زمانی را برای انتقال مالکیت تمدید کند، همانطور که ممکن است این مورد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The obligee retains its claim against the obligor.
[ترجمه گوگل]متعهدله ادعای خود را در مقابل متعهدله حفظ می کند
[ترجمه ترگمان]The ادعای خود را در برابر obligor حفظ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Until the obligor accepts a notice of the assignment from either the assignor or the assignee, it is absolved by paying the assignor.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که متعهد اخطاریه واگذاری یا واگذارنده را نپذیرد، با پرداخت وجه واگذارنده ساقط می شود
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که obligor یک اعلان مربوط به ماموریت یا وکیل را بپذیرد، از پرداخت the تبرئه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The new obligor may not exercise against the obligee any right of set-off available to the original obligor against the obligee.
[ترجمه گوگل]متعهد جدید نمی تواند در مقابل متعهدله از هیچ گونه حق تسویه در اختیار متعهد اصلی علیه متعهدله استفاده کند
[ترجمه ترگمان]The جدید ممکن است در برابر the هر حقی برای راه اندازی مجدد در برابر obligor اصلی در برابر obligee اعمال شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When the assignment is invalid, obligor has the right to restitute from assignee those obligor gives to the assignee and in theory the right is the claim of property right or unjust enrichment.
[ترجمه گوگل]در صورت باطل بودن واگذاری متعهدله حق استرداد از محمولی را دارد که متعهدله به محمول می دهد و از لحاظ نظری حق ادعای حق مالکیت یا غنای ناروا است
[ترجمه ترگمان]هنگامی که تکلیف نامعتبر است، obligor حق دارد از وکیلش به عنوان وکیل دفاع کند و در نظریه حق ادعای حق مالکیت یا غنی سازی ناعادلانه را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To some extent, obligor represents static safety, while assignee represents dynamic safety of dealing.
[ترجمه گوگل]تا حدودی، متعهد نشان دهنده ایمنی ساکن است، در حالی که واگذارنده نشان دهنده ایمنی پویا معامله است
[ترجمه ترگمان]تا حدودی، obligor بیانگر امنیت استاتیک است، در حالی که assignee نشان دهنده امنیت دینامیکی سر و کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Normally, obligor can restitute only from the assignor if the creditor's right assigned doesn't exist or obligor revokes the contract.
[ترجمه گوگل]به طور معمول، متعهد تنها در صورتی می تواند از واگذارنده استرداد کند که حق واگذار شده بستانکار وجود نداشته باشد یا متعهد قرارداد را فسخ کند
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، اگر طرف راست بستانکار برای این قرارداد وجود نداشته باشد یا obligor قرارداد را امضا کند، obligor می تواند فقط از the استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The obligor includes not only insurance applicant, but also its agent and the insured .
[ترجمه گوگل]متعهد نه تنها متقاضي بيمه بلكه نماينده و بيمه شده را نيز شامل مي شود
[ترجمه ترگمان]The نه تنها شامل متقاضی بیمه بلکه نماینده آن و بیمه نیز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Article 219 Where the obligor has paid off the debts or the pledger has fulfilled the secured obligee's rights in advance, the pledgee shall return the pledged properties.
[ترجمه گوگل]ماده 219 - هرگاه متعهد ديون را اداء كرده باشد يا متعهد حقوق متعهدله را قبلاً ادا كرده باشد، متعهد مال وثيقه را مسترد مي‌كند
[ترجمه ترگمان]ماده ۲۱۹ جایی که the پرداخت بدهی را پرداخت کرده یا the حقوق obligee را قبل از قبل انجام داده است، pledgee باید اموال وعده داده شده را بازگرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The obligee may demand specific performance by the obligor under the contract or law.
[ترجمه گوگل]متعهدله می تواند طبق قرارداد یا قانون، اجرای خاصی از متعهد را مطالبه کند
[ترجمه ترگمان]obligee ممکن است تقاضای ویژه ای از جانب the تحت قرارداد یا قانون داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The limitation interests after the expiration of the limitation period are allowed to freely manage by the obligor.
[ترجمه گوگل]منافع محدودیت پس از انقضای مدت محدودیت توسط متعهد مجاز به مدیریت آزاد است
[ترجمه ترگمان]منافع محدود پس از انقضای دوره محدودیت مجاز است که آزادانه توسط the مدیریت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدهکار (اسم)
debtor, obligor, yielder

مقروض (اسم)
obligor

تخصصی

[حقوق] متعهد، ضامن، بدهکار

انگلیسی به انگلیسی

• guarantor; person who receives an obligation (law); person who is obligated

پیشنهاد کاربران

بپرس