objectless


بى مقصود، بى منظور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having no object, goal, or purpose; aimless.
مشابه: aimless

پیشنهاد کاربران

The whole thing seemed so objectless as to frighten her, and also give her some hope
و این گمان تا اندازه ای امیدوارش کرد.
It is objectless
این یک فضای بی جسم است
strangers would wonder what I am doing, lingering here at the sign post, evidently objectless and lost
...
[مشاهده متن کامل]

چون غریبه هایی که از اینجا رد می شوند از خود خواهند پرسید که من با ظاهر اشخاص بی هدف و گمشده، در زیر این تیر راهنما چه کار دارم و منتظر چه کسی هستم.
an objectless sadness was taking possession of her little by little
اندوهی بی دلیل کم کم او را فرا می گرفت،

بلاشیء، بی ابژه

بپرس