obeisance

/oʊˈbeɪsns//əʊˈbeɪsns/

معنی: تعظیم، تواضع، احترام، کرنش
معانی دیگر: تعظیم و تکریم، سلام و علیک مودبانه، تواضع و احترام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: obeisant (adj.), obeisantly (adv.)
(1) تعریف: a gesture of the body, such as a bow, made to indicate respect or submission.
مترادف: bow, homage, salaam
مشابه: curtsy, kowtow, regards, reverence, salute

- He made his humble obeisance to his lord and set off on his mission.
[ترجمه گوگل] او در برابر پروردگارش سجده کرد و به مأموریت خود رهسپار شد
[ترجمه ترگمان] به اربابش تعظیم کرد و ماموریت خود را شروع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an attitude of respect or submission.
مترادف: deference, submissiveness
مشابه: complaisance, compliance, obsequiousness, respect, reverence, veneration

- The servant understood the master's wish and bowed in obeisance.
[ترجمه گوگل] خادم خواسته ارباب را درک کرد و تعظیم کرد
[ترجمه ترگمان] خدمتکار آرزوی استاد را درک کرد و تعظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. They made obeisance to the sultan.
[ترجمه گوگل]برای سلطان سجده کردند
[ترجمه ترگمان]نسبت به سلطان احترام می گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He made obeisance to the king.
[ترجمه گوگل]او برای پادشاه سجده کرد
[ترجمه ترگمان]به شاه تعظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Alexei completed his obeisance, then sat up.
[ترجمه گوگل]الکسی تعظیم خود را به پایان رساند و سپس نشست
[ترجمه ترگمان]آل کسی تعظیم کرد و نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We all make obeisance to it.
[ترجمه گوگل]همه ما برای آن سجده می کنیم
[ترجمه ترگمان]همه ما به آن احترام می گذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Was she about to make some obeisance to it?
[ترجمه گوگل]آیا او قصد داشت برای آن تعظیم کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا می خواست به آن تعظیم کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The general commands absolute obeisance.
[ترجمه گوگل]ژنرال به سجده مطلق فرمان می دهد
[ترجمه ترگمان]ژنرال اطاعت مطلق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Do obeisance to the florid China oriflamme!
[ترجمه گوگل]به اوریفلم شکوفه چین سجده کنید!
[ترجمه ترگمان]نسبت به سرزمین پر زرق و برق چین احترام قائل باشید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ability to controll comes from obeisance of rules.
[ترجمه گوگل]توانایی کنترل ناشی از اطاعت از قوانین است
[ترجمه ترگمان]توانایی to از اطاعت از قوانین نشات می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hold to do obeisance a rites after.
[ترجمه گوگل]نگه دارید برای انجام سجده مناسک بعد از
[ترجمه ترگمان] بعد از این مراسم تعظیم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He made a deep obeisance to the queen.
[ترجمه گوگل]او برای ملکه تعظیم عمیق کرد
[ترجمه ترگمان]تعظیم عمیقی به ملکه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm so fortunately to be able to make obeisance to the emperor.
[ترجمه گوگل]من خیلی خوشبختانه توانستم برای امپراطور ادای احترام کنم
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که می توانم به امپراطور تعظیم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His lyric poetry and do obeisance the epic poetry of Lun similarly England high peak within verse.
[ترجمه گوگل]غزلیات او و اشعار حماسی لون به طور مشابه انگلستان اوج بلندی در شعر را ستایش می کند
[ترجمه ترگمان]اشعار غنایی او و پیروی از اشعار حماسی Lun در انگلستان به اوج خود رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She also indicated that wants to obeisance Chen Yixun for Shi Xue a fluent Cantonese.
[ترجمه گوگل]او همچنین نشان داد که می‌خواهد چن یی‌سون را برای شی زو که کانتونی مسلط است، تسلیم کند
[ترجمه ترگمان]او همچنین اشاره کرد که می خواهد احترام چن Yixun را برای Shi Xue روان سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To her the Mullah made obeisance, and, kneeling before her, told his tale.
[ترجمه گوگل]ملا برای او سجده کرد و در برابر او زانو زد و داستان خود را گفت
[ترجمه ترگمان]نسبت به او تعظیم کرد و قبل از او زانو زد و داستانش را تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعظیم (اسم)
bow, obeisance, inclining, curtsey, curtsy

تواضع (اسم)
courtesy, modesty, humility, obeisance

احترام (اسم)
tribute, regard, deference, honor, greeting, respect, obeisance, curtsey, curtsy, reverence, respectability, revere

کرنش (اسم)
obeisance

انگلیسی به انگلیسی

• gesture of respect and deep reverence; reverent behavior
obeisance is respect or obedience for someone or something; a formal word.
obeisance is a physical gesture, especially a bow, that you make in order to show your respect for someone or something; a formal word.

پیشنهاد کاربران

obeisance = the fact of obeying or respecting someone, or something you do that expresses this
تعظیم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : obey
اسم ( noun ) : obedience / obeisance
صفت ( adjective ) : obedient
قید ( adverb ) : obediently

بپرس