اسم ( noun )
مشتقات: obeisant (adj.), obeisantly (adv.)
مشتقات: obeisant (adj.), obeisantly (adv.)
• (1) تعریف: a gesture of the body, such as a bow, made to indicate respect or submission.
• مترادف: bow, homage, salaam
• مشابه: curtsy, kowtow, regards, reverence, salute
• مترادف: bow, homage, salaam
• مشابه: curtsy, kowtow, regards, reverence, salute
- He made his humble obeisance to his lord and set off on his mission.
[ترجمه گوگل] او در برابر پروردگارش سجده کرد و به مأموریت خود رهسپار شد
[ترجمه ترگمان] به اربابش تعظیم کرد و ماموریت خود را شروع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به اربابش تعظیم کرد و ماموریت خود را شروع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an attitude of respect or submission.
• مترادف: deference, submissiveness
• مشابه: complaisance, compliance, obsequiousness, respect, reverence, veneration
• مترادف: deference, submissiveness
• مشابه: complaisance, compliance, obsequiousness, respect, reverence, veneration
- The servant understood the master's wish and bowed in obeisance.
[ترجمه گوگل] خادم خواسته ارباب را درک کرد و تعظیم کرد
[ترجمه ترگمان] خدمتکار آرزوی استاد را درک کرد و تعظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خدمتکار آرزوی استاد را درک کرد و تعظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید