overrule

/ˌoʊvəˈruːl//ˌəʊvəˈruːl/

معنی: رد کردن، مسلط شدن بر، کنار گذاشتن، نپذیرفتن
معانی دیگر: (رای دادگاه فرعی یا افسر مادون و غیره را) ملغی کردن، حکم مخالف دادن، دستور بالاتر دادن، حکومت کردن، حاکم شدن بر، تحت تاثیر قرار دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overrules, overruling, overruled
مشتقات: overruler (n.)
(1) تعریف: to rule against or disallow (an argument, petition, objection, or the like).
مترادف: deny, disallow, refuse, reject, rule out, veto
مشابه: dismiss, forbid, gainsay, preclude, prohibit

- She overruled any further discussion on the matter.
[ترجمه گوگل] او هرگونه بحث بیشتر در مورد این موضوع را رد کرد
[ترجمه ترگمان] او در مورد این موضوع بحث بیشتری را رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make a judgment against the claim to authority of (a person).
مترادف: override
مشابه: supersede

- The judge overruled the mayor and the council.
[ترجمه گوگل] قاضی شهردار و شورا را رد کرد
[ترجمه ترگمان] قاضی شهردار و شورا را رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to replace or reverse (a ruling) by virtue of higher authority.
مترادف: override, overturn, reverse
مشابه: abrogate, countermand, invalidate, nullify, quash, rescind, revoke, veto

- The court has overruled the stay of execution.
[ترجمه گوگل] دادگاه تعلیق اعدام را رد کرده است
[ترجمه ترگمان] دادگاه حکم اعدام را رد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. may god overrule our decisions!
الهی که خداوند حاکم بر تصمیمات ما باشد!

2. In tennis, the umpire can overrule the line judge.
[ترجمه گوگل]در تنیس، داور می تواند داور خط را رد کند
[ترجمه ترگمان]در تنیس، داور می تواند حکم داوری را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had to overrule his petty officials to accept him.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد برای پذیرش او، مقامات کوچک خود را زیر پا بگذارد
[ترجمه ترگمان]اون مجبور شد با صاحب منصبان خودش در این مورد دخالت کنه تا اونو قبول کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They have the power to overrule the local council.
[ترجمه گوگل]آنها این قدرت را دارند که شورای محلی را زیر پا بگذارند
[ترجمه ترگمان]آن ها این قدرت را دارند که شورای محلی را تحت فشار قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nobody has the authority to overrule his decision.
[ترجمه گوگل]هیچ کس این اختیار را ندارد که تصمیم او را نادیده بگیرد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس این قدرت را ندارد که تصمیم خود را تغییر بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Even so, the conventions of the group inevitably overrule the preferences of individual members.
[ترجمه گوگل]با این حال، قراردادهای گروه به ناچار ترجیحات تک تک اعضا را نادیده می گیرد
[ترجمه ترگمان]با این حال، قراردادهای گروه به طور اجتناب ناپذیری بر ترجیحات اعضای فردی غلبه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But he may not have the power to overrule the precedents; in any case, reasons of strategy argue against this.
[ترجمه گوگل]اما او ممکن است قدرت نادیده گرفتن پیشینه ها را نداشته باشد در هر صورت، دلایل استراتژی مخالف این موضوع است
[ترجمه ترگمان]اما در هر حال، دلایلی که استراتژی علیه آن بحث می کند، ممکن است قدرت را نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He tried to overrule protests by the presidential plane's pilot a war zone was unsafe.
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا اعتراضات خلبان هواپیمای ریاست جمهوری را رد کند، زیرا منطقه جنگی ناامن بود
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد که از اعتراضات توسط خلبان هواپیمای ریاست جمهوری نفوذی داشته باشد، یک منطقه جنگی ناامن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The modernity paradox deeply germs from the overrule of capital to labour.
[ترجمه گوگل]پارادوکس مدرنیته عمیقاً از غلبه بر سرمایه به نیروی کار سرچشمه می گیرد
[ترجمه ترگمان]پارادوکس مدرنیته به شدت از the سرمایه به نیروی کار، ریشه می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But management didn't let its overrule it business sense.
[ترجمه گوگل]اما مدیریت نگذاشت بر این موضوع غلبه کند
[ترجمه ترگمان]اما مدیریت اجازه نمی داد که این کار به معنای کسب وکار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His or her desire to succeed will overrule everything else.
[ترجمه گوگل]میل او به موفقیت بر هر چیز دیگری غلبه خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]یا آرزوی موفقیت او به موفقیت در هر چیز دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This Zhou Yi, american government expresses to won't overrule this ban that international trade committee announces.
[ترجمه گوگل]این ژو یی، دولت آمریکا اعلام می کند که این ممنوعیتی را که کمیته تجارت بین المللی اعلام می کند، لغو نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این ژو یی، دولت آمریکا اعلام کرد که این ممنوعیت را رد نمی کند که کمیته تجاری بین المللی اعلام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'll overrule Tynan's recommendation and see she's admitted.
[ترجمه گوگل]من توصیه تینان را رد می کنم و می بینم که او پذیرفته شده است
[ترجمه ترگمان]من توی توصیه تو مداخله می کنم و می بینم که اون قبول کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. According to the law, he can overrule the decision of the line judge if he was sure that the line judge had made a wrong call.
[ترجمه گوگل]طبق قانون، او می تواند تصمیم قاضی خط را رد کند که مطمئن باشد قاضی خط تماس اشتباهی داشته است
[ترجمه ترگمان]با توجه به قانون، او می تواند تصمیم بگیرد که قاضی تصمیم اشتباه گرفته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

مسلط شدن بر (فعل)
rule, be dominant, overrule

کنار گذاشتن (فعل)
shunt, reserve, deposit, overrule, bypass, shelf, lay away, pretermit

نپذیرفتن (فعل)
decline, repel, reject, refuse, overrule, disallow

تخصصی

[حقوق] کنار گذاشتن، نقض کردن، رد کردن

انگلیسی به انگلیسی

• reject an opposition in a court hearing; decide against; void, annul
if someone in authority overrules a person or their decisions, they officially decide that their decisions are incorrect or not valid.

پیشنهاد کاربران

سلطه
political overrule سلطه سیاسی
فراتر رفتن، برتری پیدا کردن
وتو کردن
در حقوق به معنای اینکه《 دادگاه بالاتر، نظر دادگاه پایین تر ر نقض کنه》.
متضاد آن uphold به معنی تأیید کردن و ابرام کردنه.
فراقانونی برخورد کردن

بپرس