out

/ˈaʊt//aʊt/

معنی: راه حل، حذف شده، افشاء شده، بیرونی، خارج، خارجی، اشکار، قطع کردن، رفتن، اخراج کردن، فاش شدن، خاموش کردن، بر کنار کردن، اخراج شدن، دور از، بیرون، بیرون از
معانی دیگر: در فاصله از، خارج از، به بیرون، برون، بیرون از خانه، دور از ساحل، در اعتصاب، در هوای آزاد، موجود، فعال، شایع، کاملا، درست، صد در صد، (برگ یا گل یا شکوفه) درآمده، شکفته، آشکار، در مد نظر، پیدا، در جریان، منتشر، در گردش، متداول، (وارد) به اجتماع، وارد جامعه، (از زندگی یا فعالیت یا کار) افتادن، (از شغل یا قدرت) انداختن، (صدا و غیره) بلند، (سطح یا محل یا وضعیت) بیش از، ورای، فراتر، دور از مرکز یا درون یا میان، به سوی خارج، از مد (یا محبوبیت و غیره) افتادن، (از هوش و غیره) رفتن، (معمولا در ترکیب) برونی، به خارج، خاموش، (عامیانه) متضرر، زیان مند، طرف خارج، سطح بیرونی، چاره، مفر، راه فرار، آشکار شدن، هویدا شدن، (از اختفا و غیره) بیرون آمدن، (با: of) به خاطر، به واسطه ی، بدون، بی -، تمام، (ندا) گمشو!، برو بیرون !، هر چیزی که بیرون است، (خودمانی) بهانه، (چاپ) از قلم انداختن واژه، واژه ی از قلم افتاده، (ورزش به ویژه بازی های با توپ یا گوی) خارج از زمین بازی، خارج از محوطه، اوت، توپ اوت شده، (محلی) بیرون کردن، بیرون گذاشتن، از بیرون، در بیرون، به سوی بیرون، برون سوی، بیشتر، بزرگتر، بهتر، پیشوند:، افشا شده، خارج از حدود، کشتن، ظاهرشدن

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: forth; beyond the limits; away.
متضاد: in
مشابه: forth, forward

- The pilot jumped out of the burning plane.
[ترجمه گوگل] خلبان از هواپیمای در حال سوختن بیرون پرید
[ترجمه ترگمان] خلبان از هواپیمای سوزان بیرون پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The prisoner got out of the camp.
[ترجمه king] زندانی از اردوگاه خارج شد
|
[ترجمه گوگل] زندانی از اردوگاه خارج شد
[ترجمه ترگمان] زندانی از اردوگاه بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: outdoors, or away to a place other than one's ordinary indoor location.
متضاد: in

- Let's go out and enjoy the beautiful weather.
[ترجمه گوگل] بیا بیرون برویم و از هوای زیبا لذت ببریم
[ترجمه ترگمان] بیا بریم بیرون و از این هوای زیبا لذت ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's not in the office right now; she went out a few minutes ago.
[ترجمه گوگل] او در حال حاضر در دفتر نیست چند دقیقه پیش بیرون رفت
[ترجمه ترگمان] الان تو دفتر نیست، چند دقیقه پیش بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't feel like cooking tonight; let's go out for dinner.
[ترجمه Reza] احساس نمی کنم امشب پخت و پز را دوست داشته باشم، بیا برای شام بریم بیرون.
|
[ترجمه گوگل] امشب حوصله آشپزی ندارم برای شام بریم بیرون
[ترجمه ترگمان] امشب احساس اشپزی نمی کنم، برویم بیرون برای شام برویم بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in exclusion or omission.

- He was left out of the game.
[ترجمه ...] از بازی خارج شد
|
[ترجمه گوگل] او از بازی کنار گذاشته شد
[ترجمه ترگمان] از بازی خارج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to a sufficient degree; to a conclusion.

- Try to think out the problem.
[ترجمه گوگل] سعی کنید به مشکل فکر کنید
[ترجمه ترگمان] سعی کنید مشکل را حل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: beyond control or possession.

- Give out the cards.
[ترجمه گوگل] کارت ها را بدهید
[ترجمه ترگمان] ورق ها رو بده به من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to a nonoperating state; off.
متضاد: on

- Turn the lights out.
[ترجمه گوگل] چراغ ها را خاموش کن
[ترجمه ترگمان] چراغا رو خاموش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: into public notice.

- The film finally came out.
[ترجمه گوگل] فیلم بالاخره اکران شد
[ترجمه ترگمان] سرانجام فیلم شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: into a state of depletion.
مشابه: low

- I ran out of sugar.
[ترجمه احسان] من شکر تمام کردم.
|
[ترجمه نیلوفر مرادی] شکرم تموم شد.
|
[ترجمه گوگل] قندم تموم شد
[ترجمه ترگمان] از شکر خارج شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(9) تعریف: from a material.

- The chimney is made out of bricks.
[ترجمه گوگل] دودکش از آجر ساخته شده است
[ترجمه ترگمان] دودکش از آجر ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(10) تعریف: into a state of loss or exhaustion.

- His strength gave out.
[ترجمه ترجمه من] ( ترجمه من ) قدرت و نیرویش تمام شد
|
[ترجمه گوگل] قدرتش از بین رفت
[ترجمه ترگمان] نیرویش به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(11) تعریف: into disagreement or conflict.

- They fell out over a woman.
[ترجمه گوگل] آنها بر سر یک زن با هم درگیر شدند
[ترجمه ترگمان] اونا از روی یه زن افتادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(12) تعریف: open or blooming, as flowers or trees.

- The forsythia is coming out.
[ترجمه گوگل] فورسیتیا در حال بیرون آمدن است
[ترجمه ترگمان] The بیرون می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(13) تعریف: on strike.

- The miners went out.
[ترجمه گوگل] معدنچی ها بیرون رفتند
[ترجمه ترگمان] معدنچیان بیرون رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
عبارات: out of
(1) تعریف: beyond certain limits.
مشابه: out of bounds

- That ball was out!
[ترجمه گوگل] آن توپ بیرون بود!
[ترجمه ترگمان] ! اون توپ خاموش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not present.
متضاد: in

- He's on vacation and will be out all week.
[ترجمه گوگل] او در تعطیلات است و تمام هفته بیرون خواهد بود
[ترجمه ترگمان] او در تعطیلات است و تمام هفته بیرون خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not currently functioning, or not able to function.

- I don't think they're home; all their lights are out.
[ترجمه گوگل] من فکر نمی کنم آنها در خانه باشند همه چراغ هاشون خاموشه
[ترجمه ترگمان] فکر نمی کنم آن ها در خانه باشند؛ همه چراغ ها خاموش شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That machine is out; you'll have to use the other one.
[ترجمه گوگل] آن دستگاه خارج شده است شما باید از یکی دیگر استفاده کنید
[ترجمه ترگمان] این دستگاه بیرون است؛ باید از آن یکی استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: not correct.

- His guess was out.
[ترجمه گوگل] حدس او از بین رفته بود
[ترجمه ترگمان] حدس اون بیرون بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: no longer in possession; depleted (usu. fol. by of).

- We are out of gas.
[ترجمه گوگل] بنزین تمام شدیم
[ترجمه ترگمان] بنزین تموم کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: senseless or unconscious.
مشابه: unconscious

- She was out like a light after the injection.
[ترجمه گوگل] بعد از تزریق مثل چراغ خاموش بود
[ترجمه ترگمان] بعد از تزریق، مثل نور چراغ خاموش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: not having any longer.

- He is out of a job.
[ترجمه گوگل] او بیکار شده است
[ترجمه ترگمان] اون از کار بی کار شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: in baseball, removed from immediate play.

- He was out at home plate.
[ترجمه گوگل] او در بشقاب خانه بیرون بود
[ترجمه ترگمان] اون توی پلاک خونه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: through, as from the inside to the outside.

- We went out the front gate.
[ترجمه گوگل] از دروازه جلو رفتیم بیرون
[ترجمه ترگمان] از دروازه جلویی بیرون رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: along, as a road or way from the center to the outside.

- Go out Center Street till you get to the highway.
[ترجمه گوگل] از خیابان مرکز بیرون بروید تا به بزرگراه برسید
[ترجمه ترگمان] برو تو خیابون مرکزی تا برسی به بزرگراه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: go away!

- Out! No dogs are allowed in here!
[ترجمه گوگل] بیرون! ورود سگ به اینجا ممنوع است!
[ترجمه ترگمان] بیرون! هیچ سگی اینجا اجازه ورود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a means of evading or escaping.

- His confession gave her an out.
[ترجمه گوگل] اعتراف او باعث شد او را بیرون بیاورد
[ترجمه ترگمان] اعترافش به او تسلیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one who lacks status or position.

(3) تعریف: in baseball, any play that removes a player from the possibility of scoring.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: outs, outing, outed
• : تعریف: to be revealed.

- Someday his crimes will out.
[ترجمه گوگل] روزی جنایات او از بین می رود
[ترجمه ترگمان] یه روزی crimes تموم می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: out; outside; outward.

- outburst
[ترجمه گوگل] انفجار
[ترجمه ترگمان] فوران خشم،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- outdoors
[ترجمه گوگل] بیرون از خانه
[ترجمه ترگمان] فضای باز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- outbound
[ترجمه گوگل] خروجی
[ترجمه ترگمان] خارج
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: beyond; better; more.

- outrange
[ترجمه گوگل] بی احترامی کردن
[ترجمه ترگمان] دور رس بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- outdo
[ترجمه گوگل] پیشی گرفتن
[ترجمه ترگمان] جلد چرمی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- outsell
[ترجمه گوگل] فروش بیشتر
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. out of anger
از روی خشم

2. out of consideration for his elderly parents
به خاطر رعایت حال والدین سالخورده اش

3. out of curiosity, she read the letter sent to her brother
از روی فضولی نامه ای را که برای برادرش فرستاده شده بود خواند.

4. out of focus
(عدسی و غیره) تنظیم نشده،نامیزان

5. out of jealousy
به خاطر حسادت

6. out of jealousy he smeared mud all over the neighbor's wall
از روی حسادت به تمام دیوار همسایه گل مالید.

7. out of money
بی پول

8. out of order
بی نظم و ترتیب،به هم خورده،خراب

9. out of our sight
خارج از دید (یا نظر) ما

10. out of pity
از روی مروت

11. out of step with the modern world
نا هماهنگ با دنیای جدید

12. out of the room
خارج از اتاق

13. out of the shot and danger of desire
(شکسپیر) خارج از محدوده و مخاطره ی حوایج

14. out of tune
ناهماهنگ

15. (roodaky) out of the deep-blue sea loomed a pitch-black cloud
بر آمد قیرگون ابری ز روی نیلگون دریا

16. out and away
بسیار زیاد،به طور بارز،آشکارا

17. out and out
کاملا،از هر جهت

18. out at (the) elbows
ژنده پوش،فقیر و درمانده،مندرس

19. out at the heel(s)
1- دارای کفش یا جوراب سوراخ دار (در پاشنه) 2- قراضه،کهنه،مندرس،بدردنخور

20. out for
در جستجوی،در پی،مترصد،دنبال (چیزی)

21. out from under
(عامیانه) فارغ از اشکال یا خطر،رها از گرفتاری

22. out in left field
(امریکا - خودمانی) غیر محتمل،نامعقول

23. out loud
با صدای بلند،به طور رسا

24. out of
1- از درون (به برون)،از داخل 2- ورای،از آن سوی،ماورا،خارج از 3- (ساخته شده) از 4- به خاطر،به سبب،به علت،از روی 5- بی -،عاری از،تمام

25. out of (or beyond) one's depth
1- در آبی که از قد آدم بیشتر است 2- بیرون از حد فهم یا دانش شخص

26. out of (or off) one's head
(عامیانه) دیوانه،خل،یاوه سرا

27. out of (or off) plumb
غیر عمود،کج،ناراست،نا هچ

28. out of a clear (blue) sky
ناگهان،بی مقدمه،مثل برق

29. out of action
از کار افتاده،خراب

30. out of all cess
(قدیمی) بی اندازه،به افراط

31. out of all reason
غیرعاقلانه،غیرمنطقی،بی حساب و کتاب

32. out of bounds
1- خارج (مثلا خارج از زمین بازی)،اوت (out)

33. out of character
ناهماهنگ بامنش یا خوی و شخصیت کسی

34. out of commission
1- (در مورد ابزار و غیره) خراب،از کار افتاده 2- غیر قابل استفاده،معطل،عاطل و باطل

35. out of condition
(در مورد ورزشکاری که مدتی تمرین نکرده) نامهیا،ناآماده،فاقد ورزیدگی،ناتوان

36. out of consonance with
ناهماهنگ با،ناموافق با

37. out of context
بدون در نظر گرفتن همبافت یا متن،تحریف شده

38. out of control
لگام گسیخته،خارج از کنترل،خودسر

39. out of court
1- بدون مراجعه به دادگاه (و از طریق مصالحه یا کدخدا منشی) 2- کم اهمیت،ناچیز

40. out of danger
رو به بهبود،از خطر جسته

41. out of date
قدیمی،از مد افتاده،منسوخ،غیرمتداول،کهنه

42. out of doors
در هوای آزاد،در بیرون (از جای سرپوشیده)

43. out of fashion
نارایج،از مد افتاده،ناباب

44. out of favor
مورد غضب،مغضوب،از چشم افتاده،نامحبوب

45. out of focus
(تصویر تلویزیون و غیره) ناواضح،مبهم،ابر گرفته،(عدسی) نامیزان،ناکانونی

46. out of gear
دنده خلاص،رها،غیر وصل به موتور

47. out of gunshot
خارج از تیررس

48. out of hand
1- لگام گسیخته،مهار نشدنی،بی بند و بار 2- بدون معطلی،یکسره،یکباره،بی تردید

49. out of harm's way
1- در امان،دور از خطر،مصون 2- بی زیان

50. out of humor
اوقات تلخ،(موقتا) بدخلق،برزخ،بی دل و دماغ،ناشوخ

51. out of interest for something
به واسطه ی (یا به خاطر) علاقه یا دلبستگی به چیزی

52. out of joint
1- (استخوان) دررفته 2- درهم و برهم،بلبشو

53. out of kilter (or off kilter)
نابسامان،خراب،به هم خورده

54. out of line
1- کج،خارج از خط،لنگ،تابدار 2- ناسازگار،ناهمساز،نامتوافق 3- نافرمان،سرکش

55. out of luck
بد اقبال،دچار بد شانسی یا بد بیاری

56. out of office
غیر شاغل،غیر متصدی

57. out of one's mind
1- دیوانه،روانی 2- (از شدت نگرانی یا غصه و غیره) بی حواس

58. out of one's senses
خل،بی شعور

59. out of one's skull
(خودمانی) احمق،بی شعور،بی مغز،بی کله

60. out of phase
دارای مراحل ناجور،ناهمگام،ناهماهنگ،ناهمزمان،ناهم فاز

61. out of pocket
1- از پول موجود،از حساب نقدینه،از موجودی 2- ضرر،زیان

62. out of print
(کتاب) تمام شده،نایاب

63. out of proportion (to something)
نامتناسب (با چیزی)

64. out of repair
نیازمند به تعمیر

65. out of respect for
به خاطر احترام نسبت به،به پاس گرامی داشت

66. out of round
غیر کروی،آنچه که کاملا گرد نیست

67. out of scale
بی تناسب،مخالف با مقیاس و نسبت های معین

68. out of season
خارج از فصل،خارج از دوران ویژه برای هر چیز،نابهنگام

69. out of shape
1- از شکل افتاده،بد ریخت 2- فاقد ورزیدگی،نیازمند به ورزش

70. out of sight
1- ناپیدا،ناپدید،خارج از میدان دید 2- دوردست،دورافتاده 3- (عامیانه - قیمت یا سطح زندگی و غیره) دست نیافتنی،خیلی بالا،سرسام آور 4- (خودمانی) عالی،معرکه

مترادف ها

راه حل (اسم)
out, solution

حذف شده (صفت)
out

افشاء شده (صفت)
out

بیرونی (صفت)
over, o'er, out, outdoor, foreign, external, outer, outward, exterior, cortical, extrinsic, extern, extrinsical

خارج (صفت)
out, foreign, external, outer, exterior

خارجی (صفت)
alien, out, outside, foreign, strange, exotic, oversea, external, outer, exterior, peripheral, extrinsic, extern, extraneous

اشکار (صفت)
out, clear, explicit, plain, apparent, open, bare, signal, open-and-shut, manifest, obvious, flagrant, evident, patent, crying, public, conspicuous, overt, palpable, self-explaining, self-explanatory, semblable, transpicuous

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

رفتن (فعل)
leave, out, come, go, gang, betake, sweep

اخراج کردن (فعل)
deport, out, exorcise, can, oust, send down, exorcize

فاش شدن (فعل)
out, divulge, transpire

خاموش کردن (فعل)
snub, out, dumb, stanch, silence, quench, stifle, smother, extinguish, muffle, put out, hush, make silent, slake, snub out, suffocate

بر کنار کردن (فعل)
relieve, out, oust

اخراج شدن (فعل)
out

دور از (قید)
far, back, out, away, past, away from

بیرون (قید)
abroad, out, outside, away, outdoors, without

بیرون از (قید)
out, away, without, forth

تخصصی

[سینما] قسمتهای اضافی تصویر
[ریاضیات] خارج، بیرون، از

انگلیسی به انگلیسی

• in a manner that surpasses, exceedingly
one who or that which lacks status or significance; way of escape (informal); player or batter that is retired from the playing field (baseball); serve or ball that falls out of bounds (sports)
serve or place a ball out of bounds (sports); be exposed or revealed (especially about concealed information); expel (archaic)
exterior, external; wanting, lacking; directed away from; absent; retired from play (baseball); out of bounds (sports); extinguished; not in use, unfashionable; incorrect; unconscious
outside; on the exterior; on the outskirts; until the end; completely
away from; outside of
get out of here!
when you go out of a place or get out of something such as a vehicle, you leave it, so that you are no longer inside it.

پیشنهاد کاربران

Out, please
لطفا اجازه دهید رد شوم ( در آسانسور )
از نظر ریشه شناسی به معنای بیشتر/ بیرون هست.
مثال:
Outbrave
Outburst
Outcast
Outclass
Outdated
Outlast
Outlaw
Outlive
Outmatch
Outnumber
Outperform
Outrun
Outweigh
Outvote
Outsmart
Outsize
Outpace
هم نقش قیدی و هم نقش حرف اضافه دارد
بیرون . اخراج کردن. اخراج شدن
خارج
بَرافراخته
Out به معنای بیرون است
خواب بودن
نمایان ، بیرون زده ، بیرون کشیده ، بَرکشیده ، درآورده
بیرون ' خارج
تمام شدن
before the decade is out
قبل از تموم شدن این دهه
بیرون جا
تسویه کردن
ورطه
راه حل
more
greater
longer
معانی مختلفی داره درکل معنی مشخصش بیرون رفتن و به معنای خارج شدن هست
بیرون رفتن. . خارج
بیرون 👨🏻‍🏫👨🏻‍🏫
the children couldn't go out because the door was locked
بچه ها نمی توانستند بیرون بروند چون در قفل بود
در حقوق:اعمال شدن
خارج - خارج شدن - خروج

People who have the guts to ask their crush out?
Outاینجا به معنی بیرون بردن هست

legs out: پاهاتو دراز کن
بیرون
بیرون خارج
روی پرده، مثل فیلم
برون رفت
همجنسگرا بودن کسی را فاش کردن
It has 5 means
1 ) away from the inside of a place . When you go out, please close the door بیرون، خارج.
۲ ) not at home or the place you work. I phoned Ali but he was out . بیرون از منزل یا محل معمول.
...
[مشاهده متن کامل]

3 ) not burning or shining.
The fire went out. آتش و غیره. خاموش
4 ) not hidden; that you can see.
Look!the sun is out or the flowers are out . طلوع کردن یا باز شدن، شکفتن
6 ) in a loud voice .
She cried out in pain.
با صدای بلند

فاصله از، خارج از، به بیرون، برون، بیرون از خانه، دور از ساحل، در اعتصاب، در هوای آزاد، موجود، فعال، شایع، کاملا، درست، صد در صد، ( برگ یا گل یا شکوفه ) درآمده، شکفته، آشکار، در مد نظر، پیدا، در جریان،
...
[مشاهده متن کامل]
منتشر، در گردش، متداول، ( وارد ) به اجتماع، وارد جامعه، ( از زندگی یا فعالیت یا کار ) افتادن، ( از شغل یا قدرت ) انداختن، ( صدا و غیره ) بلند، ( سطح یا محل یا وضعیت ) بیش از، ورای، فراتر، دور از مرکز یا درون یا میان، به سوی خارج، از مد ( یا محبوبیت و غیره ) افتادن، ( از هوش و غیره ) رفتن، ( معمولا در ترکیب ) برونی، به خارج، خاموش، ( عامیانه ) متضرر، زیان مند، طرف خارج، سطح بیرونی، چاره، مفر، راه فرار، آشکار شدن، هویدا شدن، ( از اختفا و غیره ) بیرون آمدن، ( با: of ) به خاطر، به واسطه ی، بدون، بی - ، تمام، ( ندا ) گمشو!، برو بیرون !، هر چیزی که بیرون است، ( خودمانی ) بهانه، ( چاپ ) از قلم انداختن واژه، واژه ی از قلم افتاده، ( ورزش به ویژه بازی های با توپ یا گوی ) خارج از زمین بازی، خارج از محوطه، اوت، توپ اوت شده، ( محلی ) بیرون کردن، بیرون گذاشتن، از بیرون، در بیرون، به سوی بیرون، برون سوی، بیشتر، بزرگتر، بهتر، پیشوند:، افشا شده، خارج از حدود، کشتن، ظاهرشدن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس