فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: originates, originating, originated
• (1) تعریف: to arise or come into being.
• مترادف: arise, begin, commence, develop, emerge, grow, start
• مشابه: come from, derive, emanate, evolve, form, issue, proceed, rise, spring from, stem
- These languages originated from a common source.
[ترجمه ترگمان] این زبانها از یک منبع مشترک سرچشمه میگیرند
[ترجمه گوگل] این زبان ها از یک منبع مشترک به وجود آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید - His novel originated from stories about his own family.
[ترجمه Hani] رمان اوازداستانهایخانوادگیخودش،نشاتگرفته
|
[ترجمه محدثه فرومدی] سرچشمه رمان هایش، داستان های خانواده خودش است، رمان های او از داستان های خانواده خودش سرچشمه گرفته است|
[ترجمه ترگمان] داستان او از داستانهایی در مورد خانواده ...