once more

/wʌns mɔr//wʌns mɔr/

یک بار دیگر، دوباره، بار دیگر

جمله های نمونه

1. Yesterday once more,memory,raining,snowing smiling are touching my heart.
[ترجمه گوگل]دیروز یک بار دیگر، خاطره، بارون، خندیدن برف قلبم را لمس می کند
[ترجمه ترگمان]دیروز یک بار دیگر، حافظه، باران، برف می بارید، به قلب من دست می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I'd like to visit the colleges once more before we leave.
[ترجمه گوگل]من می خواهم قبل از ترک یک بار دیگر از دانشکده ها دیدن کنم
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه از اینجا برویم، دوست دارم یک بار دیگر دانشگاه ها را ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He gazed once more around the room, wherein were assembled his entire family.
[ترجمه گوگل]او یک بار دیگر به اطراف اتاق نگاه کرد، جایی که تمام خانواده اش در آن جمع شده بودند
[ترجمه ترگمان]بار دیگر به اطراف اتاق نگاه کرد که تمام اعضای خانواده اش را در آن جمع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The mare neighed once more, turned and disappeared amongst the trees.
[ترجمه گوگل]مادیان یک بار دیگر ناله کرد، برگشت و در میان درختان ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]مادیان یک بار دیگر شیهه کشید و در میان درختان ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You do that once more and you'll get a clip round the ear, my lad.
[ترجمه گوگل]شما یک بار دیگر این کار را انجام می دهید و یک گیره دور گوش می گیرید، پسر من
[ترجمه ترگمان]تو یک بار دیگر این کار را بکن و یک خشاب دور گوشم گیر خواهی آورد، پسرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Famine hit that benighted country once more.
[ترجمه گوگل]قحطی یک بار دیگر به آن کشور شب خورده رسید
[ترجمه ترگمان]قحطی دوباره آن کشور benighted را هدف قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Peace descended once more on the little town.
[ترجمه گوگل]آرامش بار دیگر بر شهر کوچک نازل شد
[ترجمه ترگمان]آرامش بار دیگر در شهر کوچک فرو نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Could we go through Act 2 once more?
[ترجمه گوگل]آیا می توانیم یک بار دیگر قانون 2 را طی کنیم؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه بار دیگه بازی رو ادامه بدیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Let me hear it just once more.
[ترجمه گوگل]بگذار فقط یک بار دیگر آن را بشنوم
[ترجمه ترگمان]بذار یه بار دیگه بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. 'Get under cover!' shouted Billy, and we darted once more for the tables.
[ترجمه گوگل]"تحت پوشش قرار بگیر!" بیلی فریاد زد و ما یک بار دیگر به سمت میزها دویدیم
[ترجمه ترگمان]! پناه بگیرین بیلی فریاد زد و ما دوباره به سوی میز پرتاب شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We set off once more, over a rough mountain track.
[ترجمه گوگل]یک بار دیگر از مسیر کوهستانی ناهموار به راه افتادیم
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر راه افتادیم و روی جاده ناهموار کوه حرکت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His sudden change of heart left Brenda unsure once more.
[ترجمه گوگل]تغییر ناگهانی قلب او باعث شد برندا یک بار دیگر مطمئن نباشد
[ترجمه ترگمان]ناگهان تغییر ناگهانی قلب برندا unsure را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you're late once more you're getting the boot.
[ترجمه گوگل]اگر یک بار دیگر دیر کردید، چکمه را دریافت می کنید
[ترجمه ترگمان]اگر یک بار دیگر دیر کردی، چکمه را می گیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She braced herself up and tried once more.
[ترجمه گوگل]او خودش را آماده کرد و یک بار دیگر تلاش کرد
[ترجمه ترگمان]خودش را جمع و جور کرد و یک بار دیگر سعی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• again, a second time, an additional time, one more time

پیشنهاد کاربران

یک بار دیگر
دوباره _ مجدد _ از نو _ یک بار دیگر
again _ afresh _ anew _ once more
بازپس. [ پ َ ] ( ق مرکب )
باز. بعد. ( آنندراج ) . پس ازین. من بعد. ( ناظم الاطباء ) . دوباره :
سخن گرچه دلبند و شیرین بود
سزاوار تصدیق و تحسین بود
چو یکبار گفتی مگو بازپس
که حلوا چو یکبار خوردند بس.
سعدی ( گلستان ) .
دومرتبه
دوباره
یک مرتبه ی دیگه. . .

بپرس