on occasion


گاه و بی گاه، گهگاه، بعضی اوقات، چند وقت یک بار

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: now and then; irregularly.
مترادف: now and again, now and then, sometimes, sporadically

جمله های نمونه

1. He was gifted, on occasion, with a gentle raillery, which almost always concealed a serious meaning.
[ترجمه گوگل]گهگاه به او هدایایی را می‌دادند که تقریباً همیشه معنایی جدی را پنهان می‌کرد
[ترجمه ترگمان]او با نوعی تمسخر ملایم، که تقریبا همیشه مفهوم جدی را پنهان می کرد، با استعداد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. On occasion prisoners were allowed visits from their families.
[ترجمه گوگل]در مواردی به زندانیان اجازه ملاقات با خانواده هایشان داده شد
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها زندانیان اجازه ملاقات با خانواده های خود را می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has been known on occasion to lose his temper.
[ترجمه گوگل]او در مواردی شناخته شده است که عصبانیت خود را از دست می دهد
[ترجمه ترگمان]از فرصت استفاده کرده و از کوره در رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some of the players may, on occasion, break the rules and be penalized.
[ترجمه گوگل]برخی از بازیکنان ممکن است در مواردی قوانین را زیر پا بگذارند و جریمه شوند
[ترجمه ترگمان]ممکن است برخی از بازیکنان به موقع، قوانین را بشکنند و جریمه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has, on occasion, made a small mistake.
[ترجمه گوگل]او گاهی اوقات یک اشتباه کوچک مرتکب شده است
[ترجمه ترگمان]به هر حال او یک اشتباه کوچک مرتکب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is, however, necessary on occasion to work outwith these hours.
[ترجمه گوگل]با این حال، گاهی اوقات لازم است که خارج از این ساعات کار کنید
[ترجمه ترگمان]با این حال، برای کار کردن در این ساعات ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You have on occasion surprised people.
[ترجمه گوگل]شما گاهی اوقات مردم را شگفت زده کرده اید
[ترجمه ترگمان]تو یه فرصت داری که مردم شگفت زده بشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Everyone should indulge in fantasy on occasion.
[ترجمه گوگل]هر کس باید به مناسبت فانتزی افراط کند
[ترجمه ترگمان]همه باید در این مورد با خیال راحت باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It provided finance, ensured protection and, on occasion, encouraged technological development.
[ترجمه گوگل]تأمین مالی، حفاظت را تضمین کرد و در مواردی توسعه فناوری را تشویق کرد
[ترجمه ترگمان]این سیستم مالی را تامین می کرد، حفاظت می کرد و به موقع توسعه فن آوری را تشویق می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. On occasion you may begin to open a file and find that you would prefer to rename the file or delete it.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات ممکن است شروع به باز کردن یک فایل کنید و متوجه شوید که ترجیح می دهید نام فایل را تغییر دهید یا آن را حذف کنید
[ترجمه ترگمان]گاهی ممکن است یک فایل را باز کنید و متوجه شوید که ترجیح می دهید نام فایل را تغییر دهید یا آن را حذف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. On occasion, she would meet Ted's eyes, and he would wink, and nod his head encouragingly.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات، او با چشمان تد روبرو می شد، و او چشمکی می زد و سرش را به شکلی دلگرم کننده تکان می داد
[ترجمه ترگمان]گاهی چشمان تد را می دید و چشمک می زد و سرش را به نشانه تشویق تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She moves discreetly but with considerable effect on occasion.
[ترجمه گوگل]او با احتیاط حرکت می کند اما در مواردی با تأثیر قابل توجهی
[ترجمه ترگمان]او با احتیاط حرکت می کند، اما در این موقعیت تاثیر قابل ملاحظه ای بر او می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. On occasion the courts have adopted artificially strict interpretations of exclusion clauses in order to deny their effect.
[ترجمه گوگل]در مواردی دادگاه ها تفسیرهای سختگیرانه مصنوعی از بندهای محرومیت به منظور رد تأثیر آنها اتخاذ کرده اند
[ترجمه ترگمان]در شرایطی که دادگاه ها به طور مصنوعی از قیود طرد شده پیروی می کنند تا تاثیر آن ها را انکار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They were subject to exhaustive parliamentary debate and, on occasion, referendum.
[ترجمه گوگل]آنها مورد بحث پارلمانی جامع و در مواردی همه پرسی قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد بحث و بحث های جامع پارلمانی و در زمان برگزاری رفراندوم موضوع بحث قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• when needed; sometimes, once in a while

پیشنهاد کاربران

گهگاه
در مواردی
sometimes but not often
Synonyms: occasionally, sometimes, at times, from time to time
در آن موقعیت

بپرس