obtrusive

/əbˈtruːsɪv//əbˈtruːsɪv/

معنی: مزاحم، فضول
معانی دیگر: تحمیل گر، سر بار، سر خر، خود نما، خود نمایانه، جلف

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: obtrusively (adv.), obstrusiveness (n.)
(1) تعریف: attracting unwanted notice.
مترادف: conspicuous, distinct, flagrant, glaring, prominent, pronounced
متضاد: inconspicuous, unobtrusive
مشابه: blatant, flaming, marked, noticeable, obvious, patent, unmistakable

- He thought the long scar was obtrusive and attempted to hide it.
[ترجمه گوگل] او فکر کرد که جای زخم طولانی مزاحم است و سعی کرد آن را پنهان کند
[ترجمه ترگمان] او فکر می کرد که این زخم طولانی مزاحم است و سعی کرد آن را مخفی نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She decided it would be too obtrusive to sit in the front row at her child's rehearsal.
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت که نشستن در ردیف اول در تمرین فرزندش بیش از حد مزاحم باشد
[ترجمه ترگمان] او به این نتیجه رسید که در ردیف جلو، در ردیف جلو، در ردیف جلو نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: aggressive and self-assertive, or inclined to be so.
مترادف: aggressive, assertive, brash, forward, presumptuous, pushy, self-assertive
متضاد: low-key, shy
مشابه: blatant, bold, familiar, insolent

- He didn't want to appear obtrusive, so he kept quiet or responded diplomatically.
[ترجمه گوگل] او نمی خواست مزاحم به نظر برسد، بنابراین سکوت کرد یا دیپلماتیک پاسخ داد
[ترجمه ترگمان] او نمی خواست مزاحم کسی بشود، بنابراین ساکت ماند یا خیلی دیپلماتیک جوابش را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: sticking or pushing out; protruding.
مترادف: bulging, jutting, projecting, prominent, protruding, protrusive, protuberant

- An obtrusive tooth spoiled his smile.
[ترجمه گوگل] دندان مزاحم لبخندش را خراب کرد
[ترجمه ترگمان] یک دندان مزاحم لبخند او را خراب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. obtrusive behavior
رفتار تحمیل آمیز

2. without that red feather, your hat will be less obtrusive
بدون آن پر قرمز،کلاه تو کمتر توی چشم می زند.

3. The logo was still visible but less obtrusive this time in beige.
[ترجمه گوگل]لوگو همچنان قابل مشاهده بود اما این بار در بژ کمتر مزاحم بود
[ترجمه ترگمان]آرم هنوز قابل رویت بود، اما این بار در بژ کم تر مزاحم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These heaters are less obtrusive and are easy to store away in the summer.
[ترجمه گوگل]این بخاری ها مزاحم کمتری دارند و در تابستان به راحتی قابل نگهداری هستند
[ترجمه ترگمان]این گرم کن ها کم تر مزاحم هستند و در تابستان ذخیره می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The sofa would be less obtrusive in a paler colour.
[ترجمه Edris nozari] در رنگ کم رنگ این مبل کمتر توی چشمه ( جلف )
|
[ترجمه گوگل]مبل با رنگ کم رنگ تر کمتر مزاحم خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این نیمکت کم تر مزاحم و مزاحم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The factory is an obtrusive eyesore.
[ترجمه Edris nozari] این کارخانه یه چیز بدنمای توی چشمه
|
[ترجمه گوگل]کارخانه یک درد چشم مزاحم است
[ترجمه ترگمان]این کارخانه بسیار مزاحم و مزاحم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The waiters were friendly and not obtrusive.
[ترجمه گوگل]پیشخدمت ها صمیمی بودند و مزاحم نبودند
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت ها دوست صمیمی بودند و مزاحم او نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Statements about beliefs play a far less obtrusive role in these games.
[ترجمه گوگل]اظهارات در مورد اعتقادات نقش بسیار کمتری در این بازی ها دارند
[ترجمه ترگمان]اظهاراتی در مورد باورها، نقش بسیار مزاحم را در این بازی ها ایفا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The moving human body is large, obtrusive and highly visible.
[ترجمه گوگل]بدن متحرک انسان بزرگ، مزاحم و به شدت قابل مشاهده است
[ترجمه ترگمان]بدن انسان متحرک، بزرگ، مزاحم و بسیار قابل مشاهده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Its tone is obtrusive and difficult to subdue.
[ترجمه گوگل]لحن آن مزاحم است و به سختی می توان آن را فرو برد
[ترجمه ترگمان]مقهور کردنش خیلی مزاحم و دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Their obtrusive stir repels discriminating people.
[ترجمه گوگل]تکان های مزاحم آنها افراد تبعیض آمیز را دفع می کند
[ترجمه ترگمان]stir مزاحم ما، مردم رو دفع می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our waitress was friendly, but never obtrusive.
[ترجمه گوگل]پیشخدمت ما دوستانه بود، اما هرگز مزاحم نبود
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت ما دوستانه بود اما مزاحم ما نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The obtrusive tone of the tuba makes it extremely useful in bringing important bass passages into prominence.
[ترجمه گوگل]لحن مزاحم توبا آن را در برجسته کردن قسمت های مهم باس بسیار مفید می کند
[ترجمه ترگمان]لحن مزاحم of در آوردن قسمت های باس مهم به شهرت بسیار مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The smell was certainly less obtrusive than it must have been earlier.
[ترجمه گوگل]بوی مطمئناً نسبت به قبل کمتر مزاحم بود
[ترجمه ترگمان]این بویی که به مشام می رسید، کم تر از آن چیزی بود که فکر می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مزاحم (صفت)
troublesome, annoying, pesky, obtrusive, bothersome, molesting, tiresome, troublous, importunate, hindering, worrisome

فضول (صفت)
obtrusive, curious, intrusive, officious

انگلیسی به انگلیسی

• obtruding; invasive, intrusive; annoyingly protrusive
something that is obtrusive is noticeable in an unpleasant way.

پیشنهاد کاربران

به در نخور _فضول
برجسته جواب توجه کننده
✔️تحمیل گر
Iran resorts to security cameras, ostracism to deter unveiled women
. . .
Wary of re - igniting Iran's worst political turmoil in years, the country's rulers are resorting to new, less obtrusive tactics to punish women who refuse to wear the obligatory Islamic hijab
...
[مشاهده متن کامل]

Reuters. com@

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : obtrude
اسم ( noun ) : obtrusion
صفت ( adjective ) : obtrusive
قید ( adverb ) : obtrusively
مزاحم به معنی �دست و پاگیر�
جلب توجه کننده
نامطلوب، پیش پا افتاده
مداخله
به صورت زننده گفتن
مزاحم

بپرس