95 1565 100 1 obstinately از روی سر سختی، با کله شقی، خیره سرانه، از روی خودرایی، لجوجانه واژه obstinately در جمله های نمونه 1. I stayed obstinately in my room, sitting by the telephone. [ترجمه ترگمان]در حالی که کنار تلفن نشسته بودم، لجوجانه در اتاقم ماندم [ترجمه گوگل]من در اتاقم مشتاقانه ایستادم و با تلفن نشسته بودم [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. He obstinately refused to consider the future. [ترجمه ترگمان]او مصرانه از این که آینده را در نظر بگیرد خودداری میکرد [ترجمه گوگل]او به شدت از آینده در نظر گرفته است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. Unemployment figures are remaining obstinately high. [ترجمه ترگمان]ارقام نرخ بیکاری همچنان به شدت بالا است [ترجمه گوگل]آمار بیکاری با شدت زیاد باقی مانده است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 4. Len remained obstinately silent. [ترجمه ترگمان]لن سرسختانه ساکت بود [ترجمه گوگل]لن مشتاقانه سکوت باقی ماند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید ... معنی کلمه obstinately به انگلیسی obstinately• in an obstinate manner, stubbornly; hard headedly, in an unyielding manner obstinately را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها . > محیط مادی ژافه > دم زدن mehrnoosh > picky پریا زین العابدین > riveted to the spot Saeb > دسپاچگی سورنا > ولخرج سوسن شریفی > quiet little place امیرحسین > usually نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته اکبر روشنیسیدحسین اخوان بهابادیDark Light Farhoodعلی حیدرمحمدرضا ایوبی صانعحمیدرضا دادگر_فریمانمحمد حاتمی نژاد فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته رب جلیل حی داور تسخیر ناپذیر بنده پروری بگسست هیتر نام کره ای غرق تفکر