معنی: ملخص کلام، پوست فندق و بادام و غیرهمعانی دیگر: پوست میوه ی مغزدار (مثلا پوست گردو یا بادام)، پندوک پوست، پوست آجیل، مختصرا
بررسی کلمه
اسم ( noun )عبارات: in a nutshell
• : تعریف: the hard outer covering of a nut.
- The nutshell of a walnut can sometimes be hard to crack.
[ترجمه A.A] پوست گردو بعضی وقتها به راحتی شکسته نمیشه
|
[ترجمه گوگل] پوست مغز گردو گاهی اوقات ممکن است به سختی بشکند [ترجمه ترگمان] به طور خلاصه می توان از چوب گردوی سخت جلوگیری کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. in a nutshell
به طور خلاصه،به صورت موجز و مختصر،لب مطلب
2. Give it to me in a nutshell.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه به من بده [ترجمه ترگمان]خلاصه، آن را به من بدهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Just tell me the story in a nutshell.
[ترجمه A.A] فقط بطور خلاصه ماجرا را به من بگویید
|
[ترجمه گوگل]فقط داستان را به طور خلاصه به من بگویید [ترجمه ترگمان]خلاصه، داستان را به طور خلاصه به من بگو [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. To put it in a nutshell, we're bankrupt.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، ما ورشکسته شده ایم [ترجمه ترگمان]خلاصه، خلاصه، ما ورشکست شدیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. That, in a nutshell, is what we're doing.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، این همان کاری است که ما انجام می دهیم [ترجمه ترگمان]خلاصه، این کاری است که ما می کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Well, to put it in a nutshell, we're lost.
[ترجمه A.A] خب ، اگه بخواهیم خلاصه بگیم ، ما گم شده ایم
|
[ترجمه گوگل]خوب، به طور خلاصه، ما گم شدیم [ترجمه ترگمان]خب، خلاصه، از دست دادیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In a nutshell, the owners thought they knew best.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، مالکان فکر می کردند که بهتر می دانند [ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، صاحبان عقیده داشتند که بهترین را می دانند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The nutshell includes the kernel.
[ترجمه گوگل]خلاصه شامل هسته است [ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، هسته شامل هسته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Okay, that's our proposal in a nutshell. Any questions?
[ترجمه گوگل]بسیار خوب، این پیشنهاد ما به طور خلاصه است هر سوالی دارید؟ [ترجمه ترگمان] خب، این پیشنهاد ما به صورت خلاصه - ه سوالی هست؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. This, in a nutshell, is the argument of this book.
[ترجمه گوگل]این به طور خلاصه استدلال این کتاب است [ترجمه ترگمان]این، به طور خلاصه، استدلال این کتاب است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. My hon. Friend had it in a nutshell.
[ترجمه گوگل]عزیزم دوست به طور خلاصه گفت [ترجمه ترگمان] عزیزم دوست از طرف دوست این رو داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. You've put it in a nutshell.
[ترجمه گوگل]شما آن را به طور خلاصه بیان کردید [ترجمه ترگمان]خلاصه، موضوع را به طور خلاصه مطرح کرده ای [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Bob put it in a nutshell when he said the problems was essentially a lack of communication.
[ترجمه گوگل]باب وقتی گفت که مشکلات اساساً فقدان ارتباط است، آن را به طور خلاصه بیان کرد [ترجمه ترگمان]باب این موضوع را به طور خلاصه بیان کرد که گفت مشکلات اساسا فقدان ارتباطات است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. In a nutshell, remortgaging means switching to another mortgage with a lower rate for a fixed amount of time.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، رهن مجدد به معنای تغییر به وام مسکن دیگری با نرخ کمتر برای مدت زمان معین است [ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، remortgaging به معنی تعویض به یک وام مسکن دیگر با نرخ پایین برای مدت زمان ثابت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Put in a nutshell, it puts the whole concept of justice into jeopardy.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، کل مفهوم عدالت را به خطر می اندازد [ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، کل مفهوم عدالت را به خطر می اندازد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ملخص کلام (اسم)
nutshell
پوست فندق و بادام و غیره (اسم)
nutshell
انگلیسی به انگلیسی
• shell of a nut you use in a nutshell to indicate that you are saying something in the briefest way possible.
پیشنهاد کاربران
In the nutshell. . . خلاصه. . . مخلص کلام. . . . . Nutshell تنها یعنی پوست آجیل ها مثل فندق . . پسته . . گردو . . بادام.