- The nutshell of a walnut can sometimes be hard to crack.
[ترجمه A.A] پوست گردو بعضی وقتها به راحتی شکسته نمیشه
|
[ترجمه گوگل] پوست مغز گردو گاهی اوقات ممکن است به سختی بشکند [ترجمه ترگمان] به طور خلاصه می توان از چوب گردوی سخت جلوگیری کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. in a nutshell
به طور خلاصه،به صورت موجز و مختصر،لب مطلب
2. Give it to me in a nutshell.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه به من بده [ترجمه ترگمان]خلاصه، آن را به من بدهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Just tell me the story in a nutshell.
[ترجمه A.A] فقط بطور خلاصه ماجرا را به من بگویید
|
[ترجمه گوگل]فقط داستان را به طور خلاصه به من بگویید [ترجمه ترگمان]خلاصه، داستان را به طور خلاصه به من بگو [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. To put it in a nutshell, we're bankrupt.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، ما ورشکسته شده ایم [ترجمه ترگمان]خلاصه، خلاصه، ما ورشکست شدیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. That, in a nutshell, is what we're doing.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، این همان کاری است که ما انجام می دهیم [ترجمه ترگمان]خلاصه، این کاری است که ما می کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Well, to put it in a nutshell, we're lost.
[ترجمه A.A] خب ، اگه بخواهیم خلاصه بگیم ، ما گم شده ایم
|
[ترجمه گوگل]خوب، به طور خلاصه، ما گم شدیم [ترجمه ترگمان]خب، خلاصه، از دست دادیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In a nutshell, the owners thought they knew best.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، مالکان فکر می کردند که بهتر می دانند [ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، صاحبان عقیده داشتند که بهترین را می دانند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The nutshell includes the kernel.
[ترجمه گوگل]خلاصه شامل هسته است [ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، هسته شامل هسته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Okay, that's our proposal in a nutshell. Any questions?
[ترجمه گوگل]بسیار خوب، این پیشنهاد ما به طور خلاصه است هر سوالی دارید؟ [ترجمه ترگمان] خب، این پیشنهاد ما به صورت خلاصه - ه سوالی هست؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. This, in a nutshell, is the argument of this book.
[ترجمه گوگل]این به طور خلاصه استدلال این کتاب است [ترجمه ترگمان]این، به طور خلاصه، استدلال این کتاب است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. My hon. Friend had it in a nutshell.
[ترجمه گوگل]عزیزم دوست به طور خلاصه گفت [ترجمه ترگمان] عزیزم دوست از طرف دوست این رو داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. You've put it in a nutshell.
[ترجمه گوگل]شما آن را به طور خلاصه بیان کردید [ترجمه ترگمان]خلاصه، موضوع را به طور خلاصه مطرح کرده ای [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Bob put it in a nutshell when he said the problems was essentially a lack of communication.
[ترجمه گوگل]باب وقتی گفت که مشکلات اساساً فقدان ارتباط است، آن را به طور خلاصه بیان کرد [ترجمه ترگمان]باب این موضوع را به طور خلاصه بیان کرد که گفت مشکلات اساسا فقدان ارتباطات است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. In a nutshell, remortgaging means switching to another mortgage with a lower rate for a fixed amount of time.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، رهن مجدد به معنای تغییر به وام مسکن دیگری با نرخ کمتر برای مدت زمان معین است [ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، remortgaging به معنی تعویض به یک وام مسکن دیگر با نرخ پایین برای مدت زمان ثابت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Put in a nutshell, it puts the whole concept of justice into jeopardy.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، کل مفهوم عدالت را به خطر می اندازد [ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، کل مفهوم عدالت را به خطر می اندازد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ملخص کلام (اسم)
nutshell
پوست فندق و بادام و غیره (اسم)
nutshell
انگلیسی به انگلیسی
• shell of a nut you use in a nutshell to indicate that you are saying something in the briefest way possible.
پیشنهاد کاربران
To put it in the nutshell به طور خلاصه
مغز کلام
به طور خلاصه، جان کلام، مثلا: A mocha is a latte and hot chocolate in a nutshell موکا به طور خلاصه همون لاته و شکلات داغه.
In the nutshell. . . خلاصه. . . مخلص کلام. . . . . Nutshell تنها یعنی پوست آجیل ها مثل فندق . . پسته . . گردو . . بادام.